جـــولـى ـ


تعداد بحث های ایجاد شده: 192
امتیاز بحث های ایجاد شده: 0

تعداد بازدید: 455
امتیاز بحث: 2

زنانه و مردانه
1389/08/14

وقتي وارد دادگاه شدم منتظرم بود . بهم بر خورد. از اينکه اين همه عجله داشت.با اينکه من هرگز اسيرش نکرده بودم اما به راحتي ميشد لذت و هيجان ازادي را توي چشم هايش ديد .
مثل هميشه کت و شلوار پوشيده و شق و رق، تميز و مرتب.
با سر به هم سلام کرديم و کنارش ايستادم. نگاهي به ساعتش کرد و گفت مثل هميشه دير! هميشه همين طوري بودي . سهل انگار و بي خيال . حتي امروز هم نخواستي اوني باشي که من ميخواستم .
دست کردم توي کيف و بعد از چند دقيقه گشتن توي وسايل و خرت و پرت هاي به درد نخور کيفم گوشي ام را در اوردم و نشانش دادم : شارژ تموم کرد و زنگ نخورد و خواب موندم . وگرنه من از تو مشتاق ترم که از کله سحر بيام اينجا.
هميشه به خاطر تاخيرات از کارو زندگي افتادم. خدا رو شکر امروز خلاص ميشم.
يک قدمي ازش فاصله گرفتم وجوري که نشنود گفتم ببند بابا!
اما شنيد و گفت سپيد خانوم ازت بيشتر از اين نميشه انتظار داشت و ... مثل زن ها غر غر کردن را شروع کرد.
دست ها يم را روي سينه گره کردم وبه ديوار تکيه زدم و چشم هايم را بستم با ديدن اين حالت من ساکت شد.
ازدحام جمعيت حالم را بد ميکرد. گره روسري ام را شل کردم وبه ادم هاي غمگين و شاد دورو برم خيره شدم.
دلم ميخواست گريه کنم و به پايش بيافتم و عذر بخواهم اما نميتوانستم . غرورم اجازه نميداد.
...
بشقاب غذا را جلوي صورتش گرفت و پرسيد: سپيد؟واقعا اين چيه که پختي؟ اش؟ عدس پلو؟ حليم؟
خنديدم و گفتم . نه بابا قرار بود عدس پلو باشه اما سر يه صحنه حساس نشستم پاي تي وي و يه هو اين شد که ميبيني.
صحنه ي حساس؟
اره نزديک بود گل بخوريم. اخه امروز چلسي يه بازي حساس داشت ... خيز برداشتم روي ميز و خواستم نحوه ي شيرجه زدن دروازه بان را نشانش بدهم که بشقاب را کوبيد روي ميز و هوار کشيد:
بس کن سپيد!اخه چلسي به تو چه مربوطه؟
بعد هم رفت توي اتاق خواب و هر چه روي درو ديوار عدد 40و 30 چسبانده بودم پاره کرد و ريخت روي ميز.
حالم و بهم ميزني با اين کارات. سوييچش را برداشت ودر را کوبيد و رفت. فرياد زدم هووووو! درو هم ميخواي ببري؟
دوباره در را باز کرد و نگاه عاقل اندر سفيهي به من کرد و سرش را تکان داد و دوباره در را کوبيد.
دلم ميخواست گريه کنم اما نشد. غرور خرم فکر ميکرد ابراهيم هنوز توي خانه است و نميگذاشت بغضم بشکند.

ان روز فهميدم ابراهيم برعکس مردهاي دنيا از فوتبال خوشش نميايد. اما من و چهار تا داداش هايم تمام تفريحمان فوتبال بود. وقتي قيافه ي دخترانه نداشتم مرا با خود به استاديوم هم ميبردند.
ابراهيم اما موجود جديدي بود.
ظهر فردا که از خواب بيدار شدم يک تي شرت سفيد روي تخت بود که رويش دو تا عدد چاپ شده بود :40.30
...
زني کنار من ايستاد و با گلگي از مردهاي عالم ميخواست سر حرف را بازکند. حرف هايش را يکي در ميان ميشنيدم بستن چشم ها هم فايده نداشت.
چند صداي ناهنجار از خودم دراوردم و وانمود کردم که لال هستم و چيزي نميشنوم. زن با شرمندگي نگاهي به من کرد و عذر خواست.
ابراهيم از دور شاهد ما بود دوباره دهانش را رو به پايين اورد و سرش را تکان داد.
...
شب دومي بود که به اصرار او تي وي را اورده بوديم توي اتاق خواب. گفتم مثلا الان که چي؟
گفت ديشب که خسته بودي و زود خوابيدي نشد فيلم ببينيم . يه فيلم اوردم اخر عشقولانه. واسه دو تا عاشق خوش بخت!
گفتم جمع کن بابا اين مسخره بازي ها رو . بزن 5 اخبار داره. ميگن سکه عجيب رفته بالا.تازه همون جا تو پذيرايي هم ميشد فيلم ديد.
با لبخند پت و پهني گفت نه عزيزم! اينجا بهتره. اينطوري با هم ميبينيم و ...
داشت حالم از استايل عشقولانه اش به هم ميخورد. گفتم چرت نگو . وقتي لبخند روي لبش محوشد فهميدم که چرت نگو همچين خوشايندش نبوده. خواستم عذر بخواهم اما رويم نشد. پتو را کشيدم روي صورتم و ناغافل خوابم برد
نميدانم چرت من چقدر طول کشيد وقتي چشم هايم را بازکردم هنوز همان طور مثل علم يزيد مانده بود مرا نگاه ميکرد.
تلويزيون را همان شب برگرداند توي پذيرايي .
خاک روي تلويزيون گرفت به لباس هايش. به بهانه ي تميز کردن حسابي خودش را کتک کاري کرد و به من پشت کرد و خوابيد.
تا صبح خوابم نبرد. ميدانستم ديدن يک فيلم ارزش ناراحت کردنش را نداشت.
...
من و پدرم هميشه اخبار اخر شب را ميديدم. اما ابراهيم علاقه اي به اخبار هم نداشت. مثل زن هابود. و حوصله ام را سر ميبرد.
...
دختر بچه اي با تل قرمز توي راهرو دادگاه ول ميچرخيد. با ديدن تلش خاطرات کودکي ام تازه شد.
ان وقت ها مجبور نبودم با احمق دوست داشتني مثل ابراهيم زندگي کنم . من بودم و چهار تا د

نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
محسن بهاري (1389/08/15 12:21:16)
جولي ،پليس عزيزداستان باشكوهي بود فقط نگفتي اين داستان از كيه؟


 1  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM