خدا
 
 
احمد بحرینی


تعداد بحث های ایجاد شده: 216
امتیاز بحث های ایجاد شده: 332

تعداد بازدید: 385
امتیاز بحث: 0

مناجات هاي خواجه عبدالله انصاري
1389/06/04

يا لطيف

الهي! اين همه نوازش از تو بهره ماست که در هر نفس چندين سوز و نور غايت تو پيداست. چون تو مولايي که راست؟ و چون تو دوستي کجاست؟

الهي! خود کردم و خود خريدم، آتش بر خود، خود افروزانيم، از دوستي آواز دادم دل و جان را فرا ناز دادم، اکنون که در غرقابم دستم گير که گرم افتادم.

هر روز من از روز پسين ياد کنم                 بر درد گنه هزار فرياد کنم
از ترس گناه خود شوم غمگين باز                از رحمت او خاطر خود شاد کنم

الهي! چه ياد کنم که خود همه يادم. من خرمن نشان خود فرا باد دادم. ياد کردن کسب است و فراموش نکردن زندگاني و راي دو گيتي و کسب است چنانکه داني.

الهي! چندي به کسب تو ياد تو ورزيدم، باز يک چندي به ياد خود را نازيدم. اکنون که ياد بشناختم خاموش گرديدم، چون من کيست که اين مرتبت را بسزيدم، فرياد از ياد به اندازه ديدار بهنگام  و از آشنايي به نشان و دوستي به پيغام.

الهي! کار آن کس کند که تواند. عطا آن کس بخشد که دارد. پس بنده چه تواند و چه دارد؟

الهي! تو دوختي من در پوشيدم و آنچه در جام ريختي نوشيدم هيچ نبايد از آنچه کوشيدم.

الهي! چون تو توانايي کر توان است، در ثناي تو که را زبان است و بي مهر تو که را سر و جان است.

الهي! به شناخت تو زندگانيم، به نصرت تو شادانيم، به کرامت تو نازانيم و به عزت تو عزيزانيم.

الهي! ما که به تو زنده ايم هرگز کي ميريم، ما که به تو شادمانيم کي اندوهگين شويم، ما که به تو نازانيم چون بي تو به سر آريم، ما که به تو عزيزيم هرگز چون ذليل شويم.

الهي! چه غم دارد که تو را دارد و که را شايد که تو را نستايد، آزادا آن نفس که به ياد تو بازان و آباد آن دل که به مهر تو نازان و شاد آن کس که با تو در پيمان است.

ما را سر و سوداي کس ديگر نيست        در عشق تو پرواي کس ديگر نيست
جز تو دگري جاي نگيرد در دل             دل جاي تو شد جاي کس ديگر نيست

الهي! هرکه تو را جويد اين قدر راست خيزي بايد يا به تيغ ناکامي او را خونريزي بايد. هرکه قصد تو کند روزش چنين است يا بهره درويش خود چنين است.

الهي! همگان در فراق مي سوزند و دوستدار در ديدار، چون دوست ديده ورگشت دوستدار را شکيبايي چه کار؟

الهي! با بهشت چه سازم و با حور چه بازم؟ مرا ديده اي ده که از هر نظري بهشتي سازم.

الهي! هر که تو را شناسد کار او باريک و هر که تو را نشناسد راه او تاريک. تو را شناختن از تو رستن است و به تو پيوستن از خود گذشتن است...

الهي! بر من آراستي خريدم و از هر دو جهان دوستي حضرت تو گزيدم.

 

الهي! اگر طاعت بسي ندارم در هر جهان جز تو کسي ندارم.

الهي! تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم و در هر جهان شيدا شدم نهان بودم پنهان شدم.

الهي! از بنده با حکم ازل چه برآيد و بر آنچه ندارد چه بايد. کوشش بنده چيست؟ کار خواست تو دارد به جهد خويش نجات خويش کي تواند؟

الهي! اي سزاي کرم و اي نوازنده عالم، نه به آخر شاديست نه با ياد تو غم، خصمي و شفيعي و گواهي و حکم.

الهي! تو دوستان را به دشمنانت مي نمايي، درويشان را غم و اندوه دهي، بيمار کني و خود بيمارستان کني، درمانده کني و خود درمان کني، از خاک آدم کني و بادي چندان احسان کني، سعداتش بر سر ديوان کني و فردوس او را ميهمان کني، مجلسش روضه رضوان کني، ناخوردن گندم با وي پيمان کني و خوردن آن در علم غيب پنهان کني، آن که او را زندان کني و سالها گريان کني، جباري تو کار جباران کني، خداوندي تو کار خداوندان کني، تو عتاب و جنگ همه با دوستان کني.

الهي! از پيش خطر و از پس راهم نيست، دستم گير که جز تو پناهم نيست.

الهي! دستم گير که دست آويز ندارم و عذرم بپذير که پاي گريز ندارم.

الهي! خود را از همه به تو وابستم، اگر بداري تو را پرستم و اگر نداري خود پرستم نوميد مساز بگير دستم.

الهي! اي دورنظر و اي نيکو حضر و اي نيکوکار نيک منظر، اي دليل هر برگشته، و اي راهنماي هر سرگشته، اي چاره ساز هر بيچاره و اي آرنده هر آواره، اي جامع هر پراکنده و اي رافع هر افتاده. دست ما گير اي بخشنده بخشاينده.

الهي! کار آن دارد که با تو کاري دارد. يار آن که دارد چون تو ياري دارد. او که در هر دو جهان تو را دارد هرگز کي تو را بگذارد.

الهي! در سر گريستني دارم دراز. ندانم از حسرت گريم يا از ناز. گريستن از حسرت بهر يت

نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
تاکنون نظری ارسال نگردیده است
  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM