1387/06/11

دنبال رنگ مي گردم.تو کدام رنگ را دوست داري؟صورتي؟سبز؟آبي؟دنبالش ميگردم. دنبال نور مي گردم که پر از رنگ است و بي رنگ..........دنبال بوي نور مي گردم در آن دعا که مي گفت:بسم الله النور بسم الله علي نور بسم الله ......... دنبال تو مي گردم. بوي نور را استشمام مي کنم بوي نور نزديک مي شود هوا پر است از نفس هاي آنها..............آنها که نو را دوست دارند: چون نيستي خويش به وي دهي او نيز هستي خويش به تو دهد!هر که عاشق شد خداي را يافت و هر که خداي را يافت خود را فراموش کرد........... اينها همه هست و تو نيستي............... داشتم دنبال رنگ مي گشتم دنبال نور.........دنبال انسان انسان عاشقي که تو را يافت..........عاشقي که تو در او پنهان و او تو نيست.....هستي و نيستي......براي اينهاست که گفته اند بايد نيست بود تا هست شد. هوايي شده ام باز............رمضان از راه مي رسد.غر مي زنم : هوا به اين گرمي.........نه طلوع به اين زيبايي......... ربنا به اين با شکوهي...... غروب به اين بي سروپايي.......... دلم هواي تو رادارد..... هواي رنگ-نور-بي رنگي-بي چيزي-دلم هواي نبودن کرده...... هوايي که در همه ي رمضان ها مي آيد و مي رود........... چشم انتظار رمضان مي نشينم هر سال شايد اين بار پيدايت کنم ........ در پشت يا غياث المستغيثين و يا دليل المتحيرين ......... کز نيستان تا مرا ببريده اند............ رمضان ها شک نمي کنم. يقين دارم. رمضان ها مسلمان نيستم - مومنم..... رمضان ها عاشقم ..... رمضان ها شبيه آسمان کوير که انگار دستت را دراز کني ستاره هايش چيدني است نزديک مي شوي............... يا من نزديک مي شوم......... يا تو فاصله ها را خط مي زني. باز مي آيي و من يقين دارم باز در شبي در لابه لاي مناجات سبحانک يا لااله الا انت از ته دل مي خواهم که تمام نشوي......... که تمام نشوم........ که آن لحظه تا ته دنيا بماند....... اما نمي ماند. لحظه ها شبيه قطره هاي آب از لاي انگشت هايم سر مي خورند. رمضان تمام مي شود و من مي مانم که آيا مي بينمت دوباره يا نه. آيا کوله پشتي دلم به اندازه يک سال ذخيره (( باور )) تو را دارد؟!.......... خدايا آغوشت را باز کن. من خيال گم شدن دارم. حالا اين تو و اينم خدات مي خواي چيکار کني؟؟؟؟؟