بنفشه جوووووووووووووون


تعداد بحث های ایجاد شده: 30
امتیاز بحث های ایجاد شده: 29

تعداد بازدید: 393
امتیاز بحث: 0

خدا گفت: در ملکوت من هميشه جايي براي تو هست ، بيا !
1389/03/04


گنجشک کنج آشيانه اش نشسته بود.

خدا گفت: چيزي بگو !

گنجشک گفت: خسته ام.

خدا گفت: از چه ؟

گنجشک گفت: تنهايي، بي همدمي. کسي تا به خاطرش بپري، بخواني، او را داشته باشي.

خدا گفت: مگر مرا نداري ؟

گنجشک گفت: گاهي چنان دور مي شوي که بال هاي کوچکم به تو نمي رسند .

خدا گفت: آيا هرگز به ملکوتم نيامدي ؟


گنجشک سکوت کرد. بغض  به ديواره هاي نازک گلويش فشار آورده بود.

خدا گفت: آيا هميشه در قلبت نبوده ام ؟! چنان از غير پُرش کردي که جايي برايم نمانده.

چنان کوچک که ديگر توان پذيرشم را نداري . هرگز تنهايت گذاشتم ؟

گنجشک سر به زير انداخت . دانه هاي اشک ، چشم هاي کوچکش را پر کرده بود .


نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
مهسا. گلي (1389/03/04 12:16:58)

خانم اينها چيه نوشتي

به نظرم اصلامطلب خوبي نگذاشتي

اسم انجمنت هم



 1  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM