ديدن آواتار براي من همون حسي رو داشت که در سال 1977 جنگ ستارگان رو ديدم.اين هم فيلمي بود که نميشد روند کار رو حدس بزني. اين فيلم جيمز کامرون هم مثل فيلم تايتانيک به طور بي رحمانه اي دهان همه منتقدين را بست.بار ديگر او با ارائه يک فيلم خارق العاده همه را ساکت کرد.
دست کم هنوز هم در هاليوود کسي پيدا ميشه که بدونه چطور 250ميليون دلار رو خرج کنه يا عاقلانه تر بگيم 300ميليون دلار.
آواتار فقط يک تفريح احساسي نيست،گرچه اين ويژگي را هم داراست؛اين فيلم يک مرزشکني تکنيکي است.
اين فيلم يک پيام کاملا سبز و ضد جنگ دارد.نقشه از قبل تعيين شده اين فيلم پياده کردن يک طرز فکر است.جزئيات ديداري اين فيلم آنقدر زياد است که ارزش بار ها تکرار رادارد.يک زبان جديد را اختراع مي کند ناوي مثل فيلم ارباب حلقه ها گرچه خدا را شکر فکر نمي کنم اين زبان توسط بشر استفاده شود حتي نو جوانها.اين فيلم ستارگان جديدي را خلق کرد.. اين فيلم يک حادثه است از آن دسته فيلمهايي که حس ميکنيد بايد ببينيد تا مکالمه را فراموش نکنيد.
داستان در سال 2154اتفاق مي افتد و در رابطه با يک ماموريت توسط نيروهاي نظامي آمريکا در قمري به اندازه کره زمين که دور ستاره عظيمي مي چرخد.اين دنياي جديد پانادورا منبع معادني است که بشر از داشتن آنها در زمين نااميد شده است.پانادورا يک خطر براي کره زمين محسوب نمي شود اما با اين حال ما براي فتح آنجا نيروي نظامي اعزام مي کنيم.تفنگداران دريايي گانگ هو از تفنگهاي اتوماتيک و هاور کرافت هاي مسلح تند رو استفاده ميکنند.اين نکته را ميتوانيد با سياستهاي روز دنيا مقايسه کنيد. مسلما کامرون هيمن نظر را داشته.
لنگر گاههاي پانادورا که جنگلهاي نجومي است.پر از سکنه است.موجوداتي داراي چشمهاي طلايي و غولهاي داراي اندام ظريف و درازي است که هر کدام حدود 3.5متر ارتفاع دارند.هواي آنجا براي بشر قابل تنفس نيست و از ديد آنها ما موجوداتي کوتوله هستيم.براي فرود آمدن در آن سياره ما از آواتارهايي استفاده مي کنيم که شبيه ناوي ها هستند و آنها را از نظر اورگانيکي رشد داده ايم ولي مغز آنها توسط شبکه اي به سفينه متصل است.در حالي که به عنوان آواتار عمل مي کنند اونها مي بينند، مي شنوند ؛ ميترسند؛مي چشند و مانند ناوي ها حس ميکنندو تمام زبر دستي هاي فيزيکي را دارا هستند
اين ويژگي آخر براي قهرمان در نظر گرفته شده است جيک سولي( سام ورتينگتن)که از ناحيه پا فلج است.او باز سازي شده است چرا که يک تطابق ژنتيکي براي جفت مرده دوقلوي خودش -که يک آواتار خيلي گران براي او ساخته شده بود-محسوب مي شود.او ميتواند در قالب آواتور راه برود و در ضمن حقوقي که از اين را مي گيرد ميتواند هزينه سنگين عمل جراحي براي پايش را تامين کند.
از نظر تئوريک هم در خطر نيست چون اگر آواتور مربوط به او نابود شود شکل انساني وي همچنان دست نخورده باقي ميماند.در تئوري جيک، يک سرباز خوب در پانادورا شناخته ميشود و پس از اينکه زندگيش توسط نيتيري شجاع (زون سالدانا) نجات داده شد .به ناوي ها ميپيوندد.او حقيقت تجاوز را باور و درک ميکند. مايلز کريچ (استفان لانگ) به آنها توضيح ميدهد که تقريبا تمام گونه هاي جانوري موجود در آن سياره مشتاق خوردن او هستند.
ناوي ها در اين سياره به خاطر شناخت خوب از آن سياره ،زندگي هماهنگ با طبيعت آنجا،و عاقلانه برخورد کردن با ساير مخلوقات آنجا -زنده مانده اند.از اين نظر آنها شبيه بوميان قاره آمريکا هستند.
مثل سرخپوستها حيوانهايي را براي سواري رام کرده اند -البته اسب نيستند- ولي موجوداتي شبيه اژدها با دقت پرواز زياد.صحنه اي که جيک يکي از اين حيوانات عظيم را ميگيرد يکي از بهترين صحنه هاي فيلم است.
همانند فيلم جنگ ستارگان و لاتر فيلم آواتار از نسل جديدي از جلوه هاي ويژه بهره برده است.کامرون ادعا داشت که امکان پذير است ولي خيلي ها شک داشتند.اما انجام داد .پانادورا سراسر تصويرهاي کامپيوتري است.
ناوي ها توسط تکنيکهاي ضبط حرکت مجسم ميشوند.آنها شبيه موجودات منحصر به فرد و ترسناکي به نظر ميآيند که از پهلو حرکت مي کنند.و کامرون به کمک هنرمندانش موفق شده است آنها را موجوداتي آبي پوست با چشمان طلايي و دمي بلند نمايش دهد.
اين فيلم 163 دقيقه اي اصلا طولاني به نظر نمي رسد .پر از ماجراست . داستانهاي بشري.به داستانهاي ناوي ها هم جداگانه پرداخته شده است.پيچيدگي اين سياره،که يک راز کلي را پرورش ميدهد. درگيري نهايي که که در آن جيک به