?شاهين?


تعداد بحث های ایجاد شده: 19
امتیاز بحث های ایجاد شده: 3

تعداد بازدید: 542
امتیاز بحث: 0

محمد حقوقي
1388/05/19

محمد حقوقي

محمد حقوقي در سال 1316 در اصفهان زاده شد دوره آموزشهاي دبستاني و دبيرستاني را در زادگاهش به پايان رساند
سپس وارد دانشسراي عالي تهران شد و در رشته زبان و ادبيات فارسي موفق به دريافت درجه ليسانس گرديد پس از فارغ التحصيلي به اصفهان بازگشت و يک چند در دبيرستانهاي اين شهر به تدريس مشغول شد
آنگاه بار ديگر به تهران آمد و چندي در دبيرستانهاي شميران به تدريس پرداخت
به کمک چند تن دگر نشريه ادبي جنگ اصفهان را تا شماره 11 منتشر کرد


نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
فرهـــــــاد ... (1388/12/20 23:37:33)


?شاهين? (1388/05/20 0:12:6)

 تا همه ي فرداها

تو !
که به اندازه ي همه ي درياهاست
دوست دارم ات
تو !
که به اندازه ي همه ي کوههاست
دوست دارم ات
تو !
که به اندازه ي همه ي دشت هاست
دوست دارم ات
عشق و ژرفاي دريا
عشق و بلنداي کوه
عشق و پهناي دشت
تا آب ، بر سنگ خاک من
که رقص ذره هاي همه ي فرداهاست



?شاهين? (1388/05/20 0:11:27)

تو

از من مي گويي ؟
آري از تو مي گويم
تو که به غرور
از غروب
سان مي بيني
بي که هر عصر
کوه بداند
که اگر با انديشه ي پيشواز تو
دريا شود
به ناگاه سد مي شوي
از من مي گويي ؟
آري از تو مي گويم
تو که به شعور
در طلوع
جان مي بيني
بي که هر صبح
دريا بداند
که اگر با انديشه ي بدرقه ي تو
کوه شود
به ناگاه مي شوي
از من مي گويي /
آري از تو مي گويم



?شاهين? (1388/05/20 0:10:55)

با دانيال و غزال

پشت اين جاده ي مارپيچ
واپسين پيچ دنياست
جاده ي کمربندي
مارچنبر زده
که هيچگاه
به راه نمي افتد
و باز که خورشيد در چاه دوردست
فرو
افتاد
پايان روز ديگر
در منزل ميزبان مهربان
که ميزش همه چيز دارد
جز پرهيز
روز و شب مارليک
دنج ترين جاي جهان
با دانيال همه ، مهر شاعر
و غزال همه ، ماه مهريک
خورشيد هميشه بام که هيچگاه
به چاه
نمي افتد



?شاهين? (1388/05/20 0:10:16)

گذران روز

زن و زنبيل خريد
مرد و زنبيد خرند
با سبد باغ و باد
و گيسواني که پريشاني شاعر را
بر شانه
مي خواباند
زن ، که زير بيد مجنون
ميوه ها را بر ميز مي چنيد
با زمزمه ي زير لب
اين از زنبيل من
اما سبد تو
خوب ! تا قهوه را آماده کنم
بتکان ديگر
و باز ، که روز آغاز مي شود
زن و زنبيل خريد
مرد و زنبيد خرند ...



?شاهين? (1388/05/20 0:9:18)

سرگردان 3

از لابه لاي درختستان گذشتيم
با واژه و کوله بار
من و مهريک
از حرج دارآباد
تا فرج پونک
و از انجا تا مرليک کرج
ما در ميان جاده دورنگ
زردهاي پشت سر
و سرخهاي پيش رو
  



?شاهين? (1388/05/20 0:6:7)

سرگردان 2

تابستان 73
از درختستان دارآباد که رفتم
باد
شاخه ها را نمي رقصاند مي لرزاند
و بيش از همه
دو دوست بلند قد دوقلو را
دو گياه هم - اندام
که شبگاه
کلاه ماه
بر سر داشتند
روزهاي خاکستري و آبي
و شبهاي سرمه اي و سياه
در بام و شام تراس
تا آنگاه که احساس کردم گيلاس ها برق مي زنند
و تبم بريده است
هواي تار
در درگاه باران
و مهريک گريان ، مهريک نوميد
تا اکنون که دو سال از آن هواي سنگين مي گذرد
تابستان 75
در آخرين عصر تراس
بي درخت گيلاس
که در سفر پيش بريده شده است
روز باراني
و چشم و چشم
در بدرقه ي درختستان
تا پيشواز کرجي ها
در کنار بيد آن سوتر که با نسيم
گيسو
بر خاک
مي کشد
عبور قافله از تهران خيس
و نگاه سرگردان از فاصله ي دور
به دو رفيق دوقلو
که دم به دم کوچک و کوچک تر مي شوند
  



?شاهين? (1388/05/20 0:4:54)

سرگردان 1

والک دارآباد و پونه ي پونک
چاشني غذاي اين روزها
و صداي زنم
باز:
" مگر نمي داني که ديري ست صدف ها تهي شده اند
خودت گفتي مگر نه ؟ "
چرا
که تنهايي همه جا تنهايي ست
چه اينجا که پر از والک است
چه آنجا که پر از پونک
به دنبال مرواريد در درياي ناپيدا
با نسيم و باد
باد و توفان
و گمشده ي خانه به دوش
شاعر گم
دراتوبان ميان خانه نهم و دهم
و آينه ي خانه اصفهان همه جا بام
که ديگر هيچکس را نشان نمي دهد



?شاهين? (1388/05/20 0:2:3)

ميزبان و ميهمان

امسال بادها ديرتر آمده اند
که ديرتر اسفند در آتش افکنديم
ميزبان و ميهمان
و درختان برهنه ي سپيدپوست
در آفتاب سرد اسفندي
که زودازود
جامه ي نو خواهند پوشيد
... باري
جهان ، هيچگاه بي اتفاق سبز نمي ماند
يک قهوه ي ديگر مي خوريد ؟
ا... البته
آنهم با آن دور نسيم
در مو و مان نخست چار فصل ...
ما با شوق ديدار بانو
که بر ميز اسفند
با مجمر جادو
به انتظار نشسته ايم



?شاهين? (1388/05/20 0:1:6)

 عکس

آينه ي پاک
آينه ي تابناک
چشم انداز نسيمي که به جستجوي شميم تو مي گردد
تو !
نگران از پشت شيشه ي شفاف
به آسمان آبي
مزرعه ي سبز
و درياي سرمه اي
عکس هاي تازه تازه که با هر پلک زدني
نگاه تو مي گيرد
و بر صفحه ي کاغذ ظاهر مي کند
اينک شعري ديگر که هنوز ظاهر نشده است
موج تاب دريا
و اعصاب نازک اندوه و شادمانگي
پايان شب تاريک و هوا
که آرام آرام
روشن مي شود



 1 2 3 4 5  >>  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM