احمد بحرینی


تعداد بحث های ایجاد شده: 216
امتیاز بحث های ایجاد شده: 332

تعداد بازدید: 577
امتیاز بحث: 0

رسول يونان
1388/05/16

سلام

هر کس شعري از رسول يونان داره اينجا بزاره

رسول يونان هستم پسر محمد. چند تا هم کتاب دارم. سال 1348در دهکده اي دور به دنيا آمدم. از دنيا فقط کافه‌هايش را به خوبي مي‌شناسم. دلم بگيرد شعر مي‌نويسم، نگيرد داستان! نمايشنامه هم مي‌نويسم. در کارنامه‌ام ترجمه هم به چشم مي‌خورد، حدود 7 تا 8 کتاب. تا يادم نرفته بگويم به زبان ترکي و فارسي مي‌نويسم. بعضي کارهايم به بعضي زبان‌ها هم ترجمه شده است. بعضي از ترانه‌هايم را بعضي خواننده‌ها خوانده‌اند! ديگر چيزي به ذهنم نمي‌رسد.
آثار چاپ شده:
روز بخير محبوب من
كنسرت در جهنم
كلبه اي در مزرعه برفي
روزهاي چوبي"ترجمه"
بنرجي چرا خودكشي كرد"ترجمه"
من يك پسر بد بودم
فرشته ها
قصه كوچك عشق
تلگرافي كه شبانه رسيد"ترجمه"
گندمزار دور
سنجابي بر لبه ماه
بوي خوش تو"ترجمه"
تخم مرغي براي پيشاني مرد شماره 3
يك بعداز ظهر ابدي
جاماكا
خيلي نگرانيم شما، ليلا را نديديد
و...


نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
احمد بحرینی (1388/05/16 16:39:3)

لمس آب

جاده هاي بي پايان را دوست دارم

دوست دارم باغ هاي بزرگ را

رودخانه هاي خروشان را

من تمام فيلم هايي را

که در آنها

زندانيان موفق به فرار مي شوند

دوست دارم!

دلتنگ رهايي ام

دلتنگ نوشيدن خورشيد

بوسيدن خاک

لمس آب.

درمن  يک محکوم به حبس ابد

پير و خميده

با ذره بيني در دست

نقشه هاي فرار را مرور مي کند!



احمد بحرینی (1388/05/16 16:38:34)

من از اينجا...

اين شهر

شهر قصه هاي مادر بزرگ نيست

که زيبا و آرام باشد

آسمانش را

هرگز آبي نديده ام

من از اينجا خواهم رفت

و فرقي هم نمي کند

که فانوسي داشته باشم يا نه

کسي که مي گريزد

از گم شدن نمي ترسد.



احمد بحرینی (1388/05/16 16:37:56)
 باراني...

باراني مورب

در نيمروزي آفتابي.

هيچ اتفاقي نيافتاده است

تنها تو رفته اي

اما من

قسم مي خورم که اين باران

باراني معمولي نيست

حتما جايي دور

دريايي را به باد داده اند...



احمد بحرینی (1388/05/16 16:37:38)

و سرانجام

از قصه هاي شکارچيان چيزي نمي ماند

 جز يک مرغابي مرده بر پيشخوان

رنج آور است

اما چيز مهمي نيست

بگذار هرچه دوست دارند

تعريف کنند

خوب يا بد

داستان ها بايد ساخته شوند

اما فراموش نکن

تو بايد مثل انسان زندگي کني

جهان جاي عجيبي ست

اينجا

هرکس شليک مي کند

 خودش کشته مي شود.



احمد بحرینی (1388/05/16 16:37:4)

اسكله

 اگر به دريا بنگرم

خاطره قايق بامن مي ماند

اگر به درخت بنگرم

خاطره ابر

 بله هي اسكله !

قضيه از اين قرار است.



احمد بحرینی (1388/05/16 16:36:42)

 كودك و سگ

 مرد

در حالي كه

 از مزرعه شخم خورده مي گذشت

گفت :

كاش بچه اي داشتم

                        جلوي من راه مي رفت

و سگي كه از پشت سرمان مي آمد

كاش

ميان نيزاران راهي پيدا كرده

به دريا مي رسيديم

اما آه

تا وقتي كه نه بچه اي هست و نه سگي

رسيدن به دريا چه ارزشي دارد؟!



احمد بحرینی (1388/05/16 16:36:9)

احساس ...

احساس مي كنم

جنگل

به طرف شهرمي آيد

احساس مي كنم

نسيم در جانم مي وزد

احساس مي كنم

مي شود

در رودخانه آسفالت پارو زد و

قايق راند...

همه اين احساس ها را

عشق تو به من بخشيده است.



احمد بحرینی (1388/05/16 16:35:31)

دريا

بايد

بيشتر به آسمان ها فكر كنم

همين طور به آب ها.

در روياهايم

موجي آبي جلو مي آيد و

بعد به اعماق برمي گردد

بايد اين دريا

 شكل بگيرد و

من به آرامش برسم

بايد بيشتر به آبي ها فكر كنم!



احمد بحرینی (1388/05/16 16:35:6)

اتفاق غمگين

اين شعر

يك زير سيگاري ست

مرا

در آن خاموش كرده اند

به همين خاطر

خاكسترش مايل به خون است

يك نفر

مرا مثل سيگاري

روي لبش گذاشت و

تا انتها كشيد...



احمد بحرینی (1388/05/16 16:34:43)

كدرلي اولاي

بو شعير بير كول قابي­دير

اوندا مني سوندوروب­لر

بودور اونون كولو

بير آز قانا چالير

بيري

مني

سيگارت كيمي

دوداغينا آليب

سونوماده­ك چكدي...



 1 2 3  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM