تعداد بحث های ایجاد شده: 216 امتیاز بحث های ایجاد شده: 332
کاش مي شد لطافت شبارو ديداز تو دست شب ستاره هارو چيد
+
چه شب جالبي
پيراهن سپيد ستاره سياه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
خورشيد کوهي از يخ و هر چه درخت و سنگ
بي ريشه بود هر چه که نامش گياه بود
بسته بر ساحل شب زلف تو قايق ها را
برده تا مرز جنون ياد تو عاشق ها را
آه از آيينه ها ، آه كه مي افزايند
بي تو بر وسعت تنهايي من دق ها را
بنويسند اگر جمله ي عالم از تو
ناتوانم بنشينم بنويسم از تو
شبي ياد دارم که چشمم نخفت
شنيدم که پروانه با شمع گفت
که من عاشقم گر بسوزم رواست
تو را ناله و آه و زاري چراست؟!...
بگفت اي هوادار مسکين من
برفت انگبين يار شيرين من...