سامانتا ...


تعداد بحث های ایجاد شده: 380
امتیاز بحث های ایجاد شده: 981

تعداد بازدید: 550
امتیاز بحث: 0

امام رضا (عليه السلام) کيست؟؟؟
1388/04/05

امام رضا (عليه السلام)کيست؟؟؟

اين مطلب برگرفته از پايگاه تخصصي امام رضاست.


نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
سامانتا ... (1388/05/02 12:56:28)

قسمت هشتم:

امامت به معني پيشوائي و امام به عقيده شيعه به کسي گفته مي شود که رياست و رهبري جامعه اسلامي را از جهات سه گانه (از لحاظ حکومت، و بيان معارف و احکام ديني ، و رهبري و ارشاد حيات معنوي) به عهده گيرد و چنين کسب بايد از جانب خدا تعيين و به مردم ابلاغ شود. (1)

زيرا همچنان که براي به وجود آمدن يک دين، پيامبري از جانب خداوند مبعوث مي شود براي حفظ و بقاء آن دين نيز تعيين و نصب امام از جانب خدا لازم و ضروري مي باشد.

چون نگارنده در هر يک از کتاب هائي که تا کنون پيرامون تاريخ زندگاني ائمه اطهار تاليف نموده فصلي را براي بحث در پيرامون موضوع امامت اختصاص داده است، در اين فصل نيز به منظور جلوگيري از اطاله کلام ذيلا به نقل خلاصه حديثي که کليني و شيخ صدوق به وسيله عبدالعزيز بن مسلم از خود حضرت رضا (عليه السلام) در مورد امامت و اوصاف و شرايط امام روايت کرده اند اکتفا مي نمايد.

عبدالعزيز بن مسلم مي گويد:

موقعي که حضرت رضا (عليه السلام) تازه به مرو آمده بود، من خدمت آن حضرت رسيده و موضوع امامت را که مورد اختلاف بسياري از مردم بوده و در پيرامون آن گفتگو مي کردند به خدمتش عرض کردم.

حضرت تبسم کرد و سپس فرمود:

ـ اي عبدالعزيز مردم نفهميده اند و از آراء خود فريب خورده اند. زيرا خداوند عزوجل پيغمبرش را قبض روح نفرمود تا هنگامي که دين را برايش کامل کرد و قرآن را هم که بيان هرچيزي از حلال و حرام و حدود و احکام و کليه نيازمندي هاي بشر در آن است نازل فرمود و امر امامت را هم از کمال دين قرار داد و پيغمبر رحلت نفرمود تا بر امتش معالم دينشان را بيان فرموده و راهشان را که راه حق است روشن گردانيد و علي (عليه السلام) را به عنوان پيشوا و امام منصوب فرمود و چيزي از احتياجات امت را فرو گذار نکرد. در اين صورت کسي که معتقد باشد خداوند عزوجل دينش را کامل نکرده است، کتاب خدا را رد نموده و آن که کتاب خدا را رد کند بدان کافر گشته است.

آيا مردم قدر و منزلت امام را در ميان امت مي شناسد تا تعيين و انتخاب امام به اختيار آنان گذاشته شود؟

مقام امامت بسي قدرش بزرگتر و شانش عظيم تر و مکانش عاليتر و عمقش بيشتر از آنست که مردم با عقول (ناقص) خود بدان برسند؛ يا با آراء خود آن را درک کنيد و يا به ميل و اختيار خود امامي را (مانند اهل سنت) انتخاب کنند. زيرا منصب امامت مقام شامخي است که خداوند عزوجل آن را پس از نبوت و خلت در مرحله سوم به حضرت ابراهيم اختصاص داده و فضيلتي است که او را بدان مشرف نموده و نامش را بلند گردانيده است آنجا که فرمايد:

 

إني جاعلک للناس اماماً قال و من ذريتي قال لا ينال عهدي الظالمين (2)

خداوند فرمود: من تو را براي مردم امام و پيشوا قرار مي دهم. ابراهيم گفت: از فرزندان من چه؟ (امام مي شوند؟) فرمود: عهد و پيمان به ستمکاران نمي رسد (از فرزندان تو آنهائي که ستمکار باشند لايق امامت نيستند)

 

پس اين آيه تصدي مقام امامت را براي ستمکاران و ظالمان تا روز قيامت باطل نمود و آن را در ميان برگزيدگان و پاکان نهاد. سپس خداوند ابراهيم را گرامي داشت و امامت را در اولاد پاک او برگزيده او قرار داد و فرمود:

 

و وهبنا له اسحق و يعقوب نافلة و کلا جعلنا صالحين

وجعلنا هم ائمة يهدون بامرنا و اوحينا اليهم فعل الخيرات و اقام الصلوه و ايتاء الزکوه و کانوا لنا عابدين (3)



سامانتا ... (1388/05/01 0:36:9)

قسمت هفتم:

جود و بخشش سجيه مردمان بزرگوار و کريم الطبع است و دارندگان چنين صفتي مورد پسند و رضاي خداوند کريم مي باشند.


درباره بذل و انفاق حضرت رضا (عليه السلام) نيز رواياتي نقل شده است که از جمله آنها روايات زير است:



ابن شهر آشوب مي نويسد که:


حضرت رضا عليه السلام در روز عرفه خراسان تمام اموال خود را در راه خدا بخشيد. فضل بن سهل عرض کرد که اينگونه بخشش غرامت است. حضرت فرمود: نه! بلکه غنيمت است. سپس در ادامه فرمود: هرگز غرامت مشمار آنچه را که به وسيله آن طلب اجر و کرامت مي کني. (1)


 


يعقوب بن اسحاق گويد:


مردي خدمت ابي الحسن الرضا (عليه السلام) آمده عرض کرد: به قدر مروتت به من عطا فرما. حضرت فرمود : اين اندازه مقدور من نشود. پس از آن گفت: به اندازه مروت من عطا فرما.  فرمود: در اين صورت ممکن است. آنگاه به غلام خود فرمود: دويست دينار به او بده. (2)


 


مرحوم کليني از المسيح بن حمزه نقل مي کند که:


من در مجلس حضرت رضا (عليه السلام) بودم و مردم زيادي از آن حضرت مسائل حلال و حرام مي پرسيدند. در اين حال مرد بلند قد و گندم گوني پيدا شد و گفت: السلام عليک يابن رسول الله من يک نفر از دوستداران تو و پدران بزرگوارت هستم. از سفر مکه برگشته و خرج راه گم کرده و نمي توانم به مقصد بروم. اگر شما کمکي به من برسانيد، مرا متنعم ساخته ايد و من وقتي به شهر خود رسيدم چون مستحق صدقه نيستم عين همان مبلغ را به فقراء (عوض شما صدقه) مي دهم.


حضرت رضا (عليه السلام) فرمود: بنشين. و زماني با مردم صحبت فرمودند تا مردم رفتند. آنگاه آن حضرت درون خانه رفت و ساعتي نگذشت و بيرون آمد و در را پيش کرد و دست از بالاي در بيرون نمود و فرمود خراساني کجاست؟
مرد گفت: اينجا هستم. فرمود: اين دويست دينار را بگير و براي مخارج خود صرف کن و اين وجه را براي خود مبارک بدان و تصدق مکن و بيرون برو که نه من تو را ببينم و نه تو مرا.


بعد از آنکه آن شخص بيرون رفت سليمان که آنجا بود از امام پرسيد: شما که احساني فرموديد چرا خود را نشان نداديد؟ حضرت فرمود: از ترس اينکه مبادا از جهت برآوردن نياز او ذلت سوال را در چهره او ببينم. مگر نشينده اي که پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرموده است:


المستتر بالحسنه تعدل سبعين حجه و المذيع بالسيئة مخذول  و المستتر بها مغفور له ؛ کسي که احسان خود را بپوشاند و مخفي بدارد فضيلت آن برابر هفتاد حج است و کسي که گناه و بدي را آشکار کند خوار و مخذول است و پوشاننده گناه آمرزيده است. (3)


 


شيخ مفيد ازغفاري نقل مي کند که:


مردي از خاندان ابي رافع که آزاد کرده پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) بود از من طلبي داشت و براي مطالبه آن اصرار مي نمود. من که قضيه را چنين ديدم، پس از خواندن نماز صبح در مسجد پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) به جانب حضرت رضا (عليه السلام) که در آن موقع در عريض (محلي است در يک فرسنگي مدينه) بود، به راه افتادم. چون نزديک منزلش رسيدم آن حضرت را که بر الاغي سوار بوده و ردائي در برداشت و در حال بيرون آمدن از خانه بود مشاهده کردم. چون چشمم به او افتاد براي اظهار حاجت خود شرم کردم. وقتي امام نزديک من رسيد ايستاد و نگاهي به من انداخت. من بدان حضرت سلام کردم و در آن موقع ماه رمضان بود. آنگاه عرض کردم فدايت شوم فلان دوست شما را بر من حقي است و براي مطالبه آن مرا رسوا نموده است و من پيش خود گمان کر



سامانتا ... (1388/04/28 16:40:10)

قسمت ششم:

بايد دانست که علم امام را با دانش ديگران نمي توان مقايسه نمود و اگر کسي در مقام مقايسه برآيد چنين قياسي صحيح نبوده و به اصطلاح اهل منطق قياس مع الفارق خواهد بود؛ زيرا علم امام موهبتي و الهامي است و از جانب خداوند افاضه شده است در حالي که علم ديگران ولو در اثر نبوغ ذاتي هم باشد اکتسابي و تحصيلي است و ائمه اطهار (عليهم السلام) هم در علم و هم در ساير فضائل نفساني نسبت به هم فرقي ندارند و با توجه به شرايط زمان و آماده بودن اوضاع و احوال، علم خود را ظاهر و بيان فرموده اند.

در زمان حضرت رضا (عليه السلام) نيز مناظراتي بين آن حضرت و روساي اديان و فرق صورت گرفت که تفوق [برتري] علمي ايشان را بر همگان آشکار نمود و ما در فصل هاي آينده بدان اشاره خواهيم نمود.

 

مرحوم طبرسي از ابراهيم بن عباس نقل مي کند که گفت:

من نديدم که حضرت رضا (عليه السلام) از کسي چيزي بپرسد و يا غير از علم و دانش خود از ديگران چيزي نقل کند و در زمانش اعلم از وي را نديدم. مامون به عنوان آزمايش همه گونه مسائل از وي مي پرسيد و او هم جواب همه آنها را مي داد و در همه جواب ها از قرآن استشهاد مي کرد. (1)

 

هم چنين از ابوصلت هروي روايت مي کند که وي گفت:

من داناتر از علي ابن موسي الرضا (عليه السلام) را نديدم و هر دانشمندي هم که با وي مجالست مي کرد اين مطلب را تصديق داشت.

مامون علماي اديان و فقهاي  شرايع را در مجلسي گرد آورد و حضرت رضا (عليه السلام) را دعوت کرد تا با آنان گفتگو کند. حضرت همه آنها را مجاب کرد و همگان فضل و دانش وي را ستودند و عجز و ناتواني خود را ثابت کردند.

حضرت رضا (عليه السلام) مي فرمود: من در مدينه در روضه حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) مي نشستم و علماء هم در آنجا زياد بودند هر گاه آنان در مساله اي در مي ماندند به طرف من اشاره مي کردند و مسائل خود را ازمن سوال مي نمودند و من هم به همه سوالات آنها پاسخ مي گفتم.

 

هم چنين از اباصلت روايت مي کند که اسحق بن موسي جعفر (عليه السلام) مي گفت:

پدرم (امام هفتم عليه السلام) به فرزندانش مي فرمود: اين برادر شما، علي، عالم آل محمد است. مسائل خود را از او بپرسيد و مطالب او را نگهداري کنيد. من از پدرم جعفر بن محمد (عليهما السلام) شنيدم که مکرر به من مي گفت: عالم آل محمد (صلي الله عليهم اجمعين) در صلب توست، کاش من او را مي ديدم. وي با اميرالمومنين (عليه السلام) همنام است. (2)

 

ابن شهر آشوب در مناقب خود از سليمان جعفري نقل مي کند که گفت:

من در خدمت ابي الحسن الرضا (عليه السلام) بودم و خانه پر از مردم بود و از حضرت مي پرسيدند و او جواب مي فرمود. من به خود گفتم که اين ها پيغمبران و انبياء باشند. حضرت مردم را وا گذاشته و رو به من کرد و فرمود: اي سليمان ائمه حلماء و علماء باشند که دانايان و بردبارانند و جاهل، آنها را پيغمبران گمان کند در صورتي که آنها پيغمبر نباشند. (3)

 

طبرسي از ابوصلت روايت مي کند که حضرت رضا (عليه السلام) را ديدم با مردم به هر زباني تکلم مي کرد و به خدا سوگند از هر کسي به زبان آن کس آشناتر و فصيح تر بود. يکي از روزها خدمتش عرض کردم يابن رسول الله! من در تعجب هستم که شما چگونه همه زبان ها را مي دانيد؟ فرمود: اي اباصلت من حجت خداوندم در ميان مردم و خداوند در صورتي با مردم اتم



سامانتا ... (1388/04/11 16:32:1)

قسمت پنجم:

واضع و فروتني از صفات حميده و خصال ستوده انساني است. اين خصلت خصوصا از صاحبان جاه و مقام بسيار مطلوب و پسنديده است. زيرا به قول سعدي:

 

تواضع ز گردن فرازان نکوست

گدا گر تواضع کند خوي اوست

 

خداوند تعالي چنين مردمي را که در زندگي خويش تواضع را مشي خود قرار داده اند، بندگان مخصوص خود شمرده و آنان را در قرآن کريم ستوده است چنان که مي فرمايد:

 

و عباد الرحمن الذين يمشون علي الارض هوناً و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (1)

بندگان خاص خداوند رحمان، کساني هستند که با آرامش و بي تکبر بر زمين راه مي روند و هنگامي که جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه بگويند) به آنان سلام مي گويند (و با بي اعتنايي و بزرگواري مي گذرند)

 

ائمه اطهار (عليهم السلام) که در تمام سجاياي اخلاقي و فضائل نفساني نمونه و سر مشق ديگران بوده اند، در اين خصلت حميده نيز گوي سبقت را از همگان ربوده اند و با مراجعه با تاريخ زندگاني آنان صحت اين موضوع ثابت مي شود.

حضرت ثامن الائمه (عليه السلام) نيز مودب و متواضع بوده و با طبقات مختلف مردم با فروتني رفتار مي نمود.

 

از ابراهيم بن عباس روايت شده است که گفت:

من هرگز نديدم که حضرت ابوالحسن الرضا (عليه السلام) در تکلم کردن به کسي ستمي کند و بد بگويد و نديدم سخن کسي را قطع بکند بلکه صبر مي کرد تا او از سخن گفتن فارغ مي شد بعد از آن تکلم مي فرمود و هرگز نديدم که پيش کسي نشسته باشد و پاي خو را داز کند.

هرگز نديدم که يکي از غلامان و مملوک هاي خود را دشنام دهد و هرگز نديدم که آب دهان بيندازد و هرگز نديدم که در خنديدن قهقهه کند، بلکه خنده او تبسم بود و چون خلوت مي شد و طعام از براي او حاضر مي کردند جميع غلامان و مملوک هاي خود حتي دربان و مهتران را بر سر سفره مي نشانيد. (2)

 

شيخ کليني از مردي بلخي روايت کرده که گفت:

من در مسافرت خراسان با حضرت رضا (عليه السلام) بودم. پس روزي طعام طلبيد و موالي خود را نيز بر آن خوان گرد آورد.

گفتم: فدايت شوم کاش خوان طعام آنها را جدا مي کردي!

فرمود: ساکت باش! پروردگار ما تبارک و تعالي يکي است و پدر و مادر ما يکي است و جزاء به اعمال است. (3)

 

در روايت ديگري آمده است:

روزي امام وارد حمام شد. يکي از اشخاصي که در حمام بود و امام را نمي شناخت به او گفت: اي مرد بيا مرا کيسه بکش.

حضرت رضا (عليه السلام) مشغول کيسه کشيدن آن مرد شد و در اين بين ديگران امام را شناختند و آن مرد خجل و شرمنده شده و از حضرت عذر خواهي نمود.

امام فرمود: عيبي ندارد بگذار کيسه ات را تمام کنم. (4)

 



سامانتا ... (1388/04/09 19:59:12)

قسمت چهارم:

 حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) مانند ساير ائمه داراي گوهر پاک و اصيل و به زيور فضائي نفساني و اوصاف حميده آراسته و از هر گونه زشتي و پليدي و رذائل اخلاقي منزه بود. زيرا خداوند تعالي ساحت پاک پيغمبر اکرم (عليه السلام) و خاندان او را به استناد به آيه تطهير از هر عيب و نقصي دور داشته است.

 

زهد و عبادت :

امام هشتم در زهد عبادت و پارسائي مانند اجداد طاهرينش بود، از محمد بن عباد روايت شده است که:

حضرت رضا (عليه السلام) در تابستان بر روي حصير مي نشست و در زمستان بر روي پلاس آرام مي يافت و لباس هاي او از جامه هاي زبر و درشت بود و چون از منزل خود پيش مردم مي آمد، خود مزين مي ساخت. (1)
 

حضرت رضا (عليه السلام) هر سه روز يک ختم قرآن انجام مي داد و مي فرمود:

اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم مي توانم يک قرآن ختم کنم وليکن هنگامي که به آيات توجه مي دهم تفکر و تدبر مي کنم که اين آيه در چه موضوعي فرود آمده و در چه وقتي نازل شده است و لذا قرآن را در هر سه روز يک بار قرائت مي کنم. (2)

 

همچنين آن حضرت بسيار روزه مي گرفت و روزه اول و وسط و آخر ماه از وي ترک نمي شد و مي فرمود:

روزه داشتن در اين سه روزه مثل اين است که انسان هميشه روزه است. (3)

 

از اباصلت روايت شده که گفت من وارد سرخس شدم و رفتم در آن خانه اي که حضرت علي بن موسي الرضا (عليه السلام) در آنجا زنداني بود و از زندانبان اذن دخول خواستم. وي در جوابم گفت: تو دسترسي بدان حضرت نخواهي داشت!

ـ گفتم: چرا؟

ـ گفت: چه بسا مي شود که امام رضا (عليه السلام) در هر شب و روزي هزار رکعت نماز مي خواند و فقط در ساعت اول روز و قبل از زوال ظهر و موقعي که آفتاب زده مي شود از نماز دست مي کشد و در محل نماز خواندن خويش نشسته با خداي خود مناجات مي کند.

ـ گفتم:  در همبن اوقات از آن بزرگوار براي من اجازه شرفيابي بگير.

وقتي او براي من اذن دخول حاصل کرد و به حضور آن حضرت مشرف شدم ديدم امام (عليه السلام) در مصلاي خويش جلوس کرده و هم چنان در حال تفکر است. (4)

 

شيخ صدوق از رجاء ابن ابي ضحاک که از طرف مامون براي بردن امام رضا (عليه السلام) از مدينه به مرو ماموريت داشت روايت کرده است که گفت:

من از مدينه تا مرو همراه امام بودم. به خدا سو گند کسي را در پرهيزکاري وکثرت ذکر خدا و شدت خوف از خداي تعالي مانند او نديدم و جريان عبادت آن جناب در شبانه روز چنان بود که چون صبح مي شد نماز صبح را اداء مي کرد و بعد از سلام نماز در مصلاي خود مي نشست و تسبيح و تمحيد و تکبير و تهليل مي گفت و صلوات بر حضرت رسول و اولاد او مي فرستاد تا آفتاب طلوع مي کرد.

پس از آن به سجده مي رفت و سجده را چندان طول مي داد تا روز بلند مي شد، سپس سر از سجده بر مي داشت و با مردم حديث مي کرد و تا نزديک زوال آفتاب آنان را موعظه مي فرمود. پس از آن تجديد وضوء کرده و به مصلاي خود بر مي گشت و چون زوال مي شد بر مي خاست و شش رکعت نافله ظهر به جا مي آورد و در رکعت اول بعد از حمد سوره قل يا ايها الکافرون و در رکعت دو م و چهار رکعت ديگر بعد از حمل سوره قل هو الله احد را مي خواند و در هر دو رکعت



سامانتا ... (1388/04/08 21:42:48)

قسمت سوم:

حضرت رضا (عليه السلام) دوران کودکي و جواني را در مدينه طيبه که مهبط وحي بود در خدمت پدر بزرگوارش سپري کرد و مستقيماً تحت تعليم و تربيت امام هفتم قرار گرفت.

در اين مدت استعداد خداداي خود را براي پذيرش مقام امامت که منصب الهي است به ظهور رسانيد و پدرش نيز در دوران حيات خويش مکرر بدين مطلب اشاره نمود و از بين تمام فرزندان خود او را (به امر الهي) براي جانشين خويش تعيين کرده بود.

امام هشتم مدت 35 سال با پدرش زندگي نمود که در آن موقع هارون الرشيد خليفه عباسي بر کشورهاي اسلامي حکومت مي کرد و مزاحمت ها و سختگيري هايي که از جانب هارون درباره امام هفتم به عمل مي آمد در روحيه فرزندش حضرت رضا (عليه السلام) نيز تاثير نامطلوبي مي بخشيد.

 

دانشمند لبناني احمد مغنيه مي نويسد:

امام هشتم 35 سال در حيات پدر بزگوارش بود که قسمت اعظم آن در دوره هارون الرشيد بوده و پدرش امام هفتم در حبس هارون بود. گاهي در زندان بغداد و گاهي در بصره عمر مبارکش گذشت و در اين مدت حضرت رضا (عليه السلام) سر به زانوي غم نهاده و نمي توانست اظهار غم و اندوه کند و به کسي درد دل نمايد و يا اظهار حق نمايد. در مدتي که پدر گرفتار بود در سايه حزن و اندوه باقي و هيچ کاري نمي توانست کند و اصحاب پدرش هم نمي توانستند اظهار بنمايند؛ امام مي ديد که چگونه نزديکان او از آل ابي طالب شهيد مي شوند و قلب او در فشار اين ظلم فشرده مي شد و در عين حال بسياري از شيعيان پدرش در شک و شبه مي رفتند و يک سال ديگر رجوع مي کردند و از طرف ديگر حکام و ياران آنها و طرفداران خلافت بني العباس درصدد گمراه کردن مردم و منحرف ساختن آنها بودند و امر موسي بن جعفر (عليه السلام) را آلوده به اغراض خود مي کردند تا از او برگردند.

امام هشتم تمام اين نيرنگها را مي ديد ولي نمي توانست حرفي بزند و مردم را به طرف خود ارشاد کند و مردم سرگردان و گمراه را هدايت نمايد و ناچار سکوت مي کرد و ازقدرت بيرحمانه هارون الرشيد ملاحظه مي نمود.

روزگار امام رضا عليه السلام بسيار شبيه به روزگار پدران او بود و تاريخ به هم شبيه است و رشته حوادث و مشکلات آل البيت رسالت حلقه هايي بود که يک سر آن به علي بن ابيطالب (عليه السلام) و طرف ديگرش متصل به ائمه اطهار و فرزندان علي (عليه السلام) بود.

امام هشتم با همين حال و وضع بدي روزگار مي گذرانيد تا فاجعه فوت پدر بزرگوارش پيش آمد. (1)

 

مسعودي در اثبات الوصيه و کليني در کافي از محمد بن عيسي بزنطي از مسافر خادم حضرت رضا (عليه السلام) روايت کرده اند که:

وقتي امام موسي بن جعفر (عليه السلام) را از مدينه به عراق بردند آن بزرگوار به فرزندش علي (عليه السلام) فرمود:

ـ هر شب تا وقتي که من زنده ام و خبر وفاتم به تو نرسيده است بايد که در دهليز خانه بخواب...
خادم گويد: من هر شب رختخواب آن حضرت را در دهليز خانه مي گستردم و او بعد از عشاء مي آمد و در دهليز تا صبح مي گذرانيد و چون صبح مي شد به خانه تشريف مي برد و چهار سال بدين حال بود. اتفاقاً يکي از شب ها که بستر حضرت را گستردم، تشريف نياوردند و خاطر اهل بيت از نيامدن او بي اندازه متوحش بود تا صبح طلوع نمود و آن بزرگوار تشريف آورده و به نزد «ام احمد» که بانوي حرم بود رفته و فرمود آن امانتي را که پدرم به تو سپرده است بيار و به من بده.

ام احمد  که اين  سخن شنيد شروع به گريه کرده جامه خود را دريد و گفت قسم به خدا که سيد من وفات نمود. حضرت او را تسلي داده از ناله و زاري وي جلوگيري فرمود و دستور داد که راز را به کسي افشاء نکند تا خبر رسمي وفات امام به والي مدينه برسد.



سامانتا ... (1388/04/07 16:45:33)

قسمت دوم:

پدرش حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) امام هفتم مستغني از توصيف و تمجيد است و اما مادرش ام ولد و نامش نجمه خاتون و به اسامي  تکتم (بر وزن محکم) و طاهره و ام البنين و... نيز ناميده شده است. در شرح حال مادرش که کنيزي از باختر بود رواياتي نقل شده است که ما دو روايت را به شرح زير مي نگاريم:

 

روايت اول:
کليني در کافي و هم چنين شيخ مفيد در ارشاد از هشام بن احمر نقل مي کنند که حضرت بن موسي بن جعفر (عليه السلام) به من فرمود: آيا خبر داري که کسي از برده فروشان مغرب (به مدينه) آمده باشد؟

گفتم: خير

فرمود: چرا آمده است. بيا نزد او برويم...

پس آن جناب سوار بر مرکب خود شد و من نيز سوار شدم تا به محل معهود رسيديم و ديديم مردي بردگاني چند همراه داشت.

به او گفتيم بردگانت را به ما نشان بده و او هفت کنيز آورد که حضرت هيچ يک را نخواست و فرمود: کنيز ديگري بيار.

برده فروش گفت جز يک کنيز بيمار کنيز ديگري ندارم.

حضرت فرمود: چه اشکالي دارد که آن را به ما نشان دهي؟

برده فروش امتناع کرد و حضرت نيز برگشت و فردا مرا فرستاد و گفت آن کنيز را به هر قيمتي بفروشد خريداري کن.

من پيش او رفتم او بهائي را براي کنيز تعيين کرد و گفت کنيز را به کمتر از اين مقدار نفروشم. گفتم به همان قيمت او را خريدارم.

گفت: از آن تو باشد اما بگو ببينم آن مردي که ديروز با تو بود چه کسي بود؟

گفتم: مردي ازبني هاشم بود.

گفت: از کدام خانواده بني هاشم؟

گفتم: بيش از اين اطلاع ندارم.

گفت: پس من داستان او را برايت بگويم. من او را از دورترين نقاط مغرب زمين (افريقيه) خريدم. زني از اهل کتاب که به ما برخورد گفت : اين دختر پيش تو چه مي کند؟ گفتم او را به کنيزي براي خود خريده ام گفت : سزاوار نيست که اين کنيز در نزد چون تو کسي باشد. بلکه سزاواراست که نزد بهترين مرد روي زمين باشد که پس از مدت کوتاهي پسري زايد که در مشرق و مغرب زمين مانندش متولد نشده باشد.

هشام مي گويد: من او را پيش امام بردم و دير زماني نگذشت که حضرت رضا (عليه السلام) از او متولد گرديد. (1)

 

روايت دوم:

شيخ صدوق در عيون اخبار الرضا (عليه السلام) نقل کرده است که حميده خاتون مادر امام موسي کاظم (عليه السلام) کنيزي خريد که نامش تکتم و در عقل و دين بهترين زنان بود و به حميده خاتون احترام بسيار مي نمود و درحضورش نمي نشست.

پس حميده به فرزندش حضرت موسي کاظم (عليه السلام) گفت:

پسرم! من تا حال کنيزي بهتر از تکتم نديده ام و شکي ندارم که اگر نسلي از براي او باشد به زودي خدا آن را ظاهر کند و من او را به تو بخشيدم. پس سفارش کن که به او نيکي کنند.

چون حضرت رضا متولد شد آن جناب نجمه را طاهره ناميد. (2)

 

همچنين علي بن ميثم از پدرش روايت کرده که چون حميده (مادر امام موسي کاظم عليه ال



سامانتا ... (1388/04/06 18:16:7)

قسمت اول:

در روز يازدهم ذيقعده سال 148 هجري در شهر مدينه ستاره فروزاني در آسمان خاندان ولايت طالع و امام هشتم شيعيان حضرت علي بن موسي الرضا (عليهما السلام) که بزرگترين فرزند پدرش بود پا به عرصه وجود گذاشت.



صبحدم چون ز افق مهر فروزان خيزد
وز پي ظلمت شب چشمه حيوان خيزد
زکمانخانه خورشيد پي راندن شب
هر زمان تير زمژگان زرافشان خيزد
خسرو روز پي روشني عالم خاک
ز سرا پرده افلاک شتابان خيزد
مهر تابنده چو لبخند زند بررخ باغ
گل ز آغوش چمن با رخ خندان خيزد
لاله با چهره افروخته از دامن دشت
سبزه با قامت نو رسته زبستان خيزد
آيد آهنگ طرب خيز و دل انگيز ز باغ
در چمن نغمه مرغان خوش الحال خيزد
آمد آن ماه که از بهر تماشاي رخش
قرص خورشيد سراسيمه زکيوان خيزد
آمد آن چشمه فياض که از فيض دمش
ابر رحمت زپي ريزش باران خيزد
سر و جان در قدمش ريز که دلداه اوست
به تمناي نگاهي ز سر جان خيزد
آفتابا بفروزندگي خويش مناز
نجمه (س) را بين که چه خورشيد زدامان خيزد
چهره زهره بپوشان که زمام ملکوت
زهره فاطمه (س) با چهره تابان خيزد
مهر هر صبحدم آرد سر تعظيم فرود
پيش اين مهر که از خاک خراسان خيزد
خرم آن تازه نهالي که ز هر شاخه آن
شاخه هاي ادب و حکمت و عرفان خيزد
آيت شير خدا بين که به فرمان رضا (ع)
شير از پرده پي حمله هراسان خيزد
در تن مرده دمد روح چو انفاس مسيح (ع)
هر نسيمي که از اين طرفه گلستان خيزد
پيرو اهل نظر چون خط زر دست بدست
هر کلامي که از آن لعل درافشان خيزد
پيش فرمان همايون رضا (ع) پيک قضا
دست بر سينه پي بردن فرمان خيزد
مطلع نور خدا آينه طلعت اوست
که دمادم ز رخش آيت يزدان خيزد
شاخساري که از آن ميوه رحمت ريزد
آفتابي که از آن پرتو ايمان خيزد
پور موسي (ع) چو کند جلوه در آينه طور
از پي ديدن حق موسي عمران (ع) خيزد
چهره از خاک درش اي دل نوميد متاب
که ز خاکش همه سر چشمه احسان خيزد
نيست جز رشحه اي از چشمه الطاف رضا (ع)
آنچه از طبع سخن سنج و سخندان خيزد
ميوه شاخه توحيد که در گلشن فيض
هر دم از لعل لبش نغمه قرآن خيزد
دردمندان همه از خاک درش جسته شفا
جان فدايش که زخاکش همه درمان خيزد
هر زمان ملک شود دستخوش موج زوال
خسرو دين ز پي ياري ايران خيزد
با چنين نعمت شاهانه محال است رسا
که گدائي ز سفره سلطان خيزد (1)
 
تاريخ روز و سال ولادت آن جناب را به اختلاف روايت کرده اند بعضي ها از جمله شيخ صدوق، روز ولادت او را يازدهم ربيع الاول سال 153 هجري قمري نوشته است. (2)
و برخي هم روز يازدهم ذي حجه سال 153 ذکر کرده اند. کليني و شيخ مفيد ولادت آن حضرت را در سال 148 قيد کرده اند (3) و آنچه مشهور است همان روز 11 ذيعقده سال 148 هجري قمري مي باشد.
 
صورتش گندمون و جذاب و به جدش رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) شباهت داشته است. کينه اش ابوالحسن و مشهورترين لقب وي رضا و القاب و عناوين ديگري هم مانند صابر و فاضل و وفي و رضي به آن حضرت گفته اند و علت اينکه او را رضا ناميده اند اين است که آن جناب مورد پسند و رضاي خدا و رسول و ائمه اطهار (عليهم السلام) بوده است. چنان که مرحوم مجلسي در کتاب جلاءالعيون از ابن بابويه به سند حسن از بزنطي نقل کرده است که به خدمت حضرت امام محمد تقي (عليه السلام) عرض کردم که گروهي از مخالفين شما گمان مي کنند که والد بزرگوار شما را موقعي که مامون به وليعهدي برگزيد مقلب به رضا کرده است.
حضرت فرمود: به خدا سوگند که دروغ مي گويند بلکه حق تعالي او را به رضا مسمي گردانيد براي اينکه پسنديده خدا بود در آسمان و پسنديده رسول خدا و ائمه هدي بود در زمين و همه از او خشنود بودند و او را براي امامت پسنديدند.
گفتم: مگر همه پدران شما پسنديده خدا و رسول و ائمه (عليهم السلام) نبودند؟
فرمود: بلي.
گفتم: پس به چه سبب فقط او را در ميان آنها بدين لقب مخصوص گردانيدند؟
فرمود: براي اينکه از او دوست و دشمن هر دو راضي بودند و اتفاق دوست و دشمن بر خشنودي از او، مخصوص آن حضرت بود. بدين جهت او را به اين اسم مخصوص گردانيدند. (4)
 
________________________________________
پاورقي:
1ـ اثر طبع آقاي دکتر قاسم رسا ملک الشعراي آستان قدس رضوي نقل از کتاب عمادزاده جلد 1 صفحه 76
2ـ عيون اخبار الرضا (عليه السلام) جلد 1 باب 3
3ـ اصول کافي ـ ارشاد
4ـ جلاء العيون صفحه 542



 1  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM