|
|
نجوا
تعداد بحث های ایجاد شده: 53
امتیاز بحث های ایجاد شده: 93
|
تعداد بازدید:
416 |
امتیاز بحث:
0 |
|
|
يا صاحب الزمان ! داستان يوسف را گفتن وشنيدن به بهانه ي توست . |
1387/12/23
|
|
شرمنده ايم
مي دانيم گناهان ما همان چاه غيبت توست . مي دانيم كوتاهيها ، نادانيها و سستيهاي ما ، ستمهايي است كه در حق تو كرده ايم . يعقوب به پسران گفت : به جستجوي يوسف برخيزيد ، و ما با روسياهي و شرمندگي ، آمده ايم تا از تو نشاني بگيريم . به ما گفته اند اگر به جستجوي تو برخيزيم ، نشاني از تو مي يابيم . اما اي فرزند احمد ! آيا راهي به سوي تو هست تا به ديدارت آييم . اگر بگويند براي يافتن تو بايد بيابانها را در نورديم ، در مي نورديم . اگر بگويند براي ديدار تو بايد سر به كوه و صحرا گذاريم ، مي گذاريم . اي يوسف زهرا ! خاندان يعقوب پريشان و گرفتار بودند ، ما و خاندانمان نيز گرفتاريم ، روي پريشان ما را بنگر . چهره زردمان را ببين . به ما ترحم كن كه بيچاره ايم و مضطر اي عزيزِ مصرِ وجود ! سراسر جهان را تيره روزي فرا گرفته است . نيازمنديم ! محتاجيم و در عين حال گناهكار از ما بگذر و پيمانه جانمان را از محبت پر كن . يابن الحسن ! برادران يوسف وقتي به نزد او آمدند كالايي – هر چند اندك – آورده بودند ، سفارش نامه اي هم از يعقوب داشتند . اما ... اي آقا ! اي كريم ! اي سرور ! ما درماندگان ، دستمان خالي و رويمان سياه است . آن كالاي اندك را هم نداريم . اما... نه ، كالايي هر چند ناقابل و كم بها آورده ايم . دل شكسته داريم و مقدورمان هم سري است كه در پايت افكنيم . نااميديم و به اميد آمده ايم . افسرده ايم و چشم به لطف و احسان تو دوخته ايم . سفارش نامه اي هم داريم . پهلوي شكسته مادر مظلومه ات زهرا را به شفاعت آورده ايم . يا صاحب الزمان ! به يقين ، تو از يوسف مهربانتري . تو از يوسف بخشنده تري . به فريادمان برس ، درمانده ايم . اي يوسف گم گشته ! و اي گم گشته ي يعقوب ! يعقوب وار ، چه شبها و روزها كه در فراق تو آرام و قرار نداريم . در دوران پر درد هجران ، اشك مي ريزيم و مي گوييم : تا به كي حيران و سرگردان تو باشيم . تا به كي رخ ناديده ترا وصف كنيم . با چه زباني و چه بياني از اوصاف تو بگوييم و چگونه با تو نجوا كنيم . سخت است بر ما ، كه از دوري تو ، روز و شب اشك بريزيم . سخت است بر ما ، كه مردم نادان تر واگذارند . سخت است بر ما ، كه دوستان ، ياد ترا كوچك شمارند . يا بقّيةالله ! خسته ايم و افسرده ، نالانيم و پژمرده ، گريه امانمان را بريده است . غم دوري ، ديوانه مان كرده است . اما نمي دانيم چه شيريني و حلاوتي در اين درد و دوري است كه مي گوييم : كجاست آن كه از غم هجران تو ناشكيبايي كند . تا من نيز در بي قراري ، ياريش دهم كجاست آن چشم گرياني كه از دوري تو اشك بريزد ؟ تا من او را در گريه ياري دهم مولاي من ! ديدگانمان از فراق تو بي فروغ گشته اند . و مي دانيم پيراهن يوسف ، يادگار ابراهيم ، نزد توست . و اي كاش نسيمي از كوي تو ، بوي آن پيراهن را به مشام جان ما برساند . و اي كاش پيكي ، پيراهن ترا به ارمغان بياورد . تا نور ديدگانمان گردد . اي كاش پيش از مردن ، يك بار ترا به يك نگاه ببينيم . درازي دوران غيبت ، فروغ از چشمانمان برده است كي مي شود شب و روز ترا ببينيم و چشمانمان به ديدار تو روشن گردد ؟ شكست و سرافكندگي ، خوار و بي مقدارمان كرده است . كي مي شود ترا ببينيم كه پرچم پيروزي را برافراشته اي ؟ و ببينيم طعم تلخ شكست و سرافكندگي را به دشمن چشانده اي . كي مي شود كه ببينيم ياغيان و منكران حق را نابود كرده اي ؟ و ببينيم پشت سركشان را شكسته اي . كي مي شود كه ببينيم ريشه ستمگران را بركنده اي ؟ و اگر آن روز فرا رسد ... و ما شاهد آن باشيم ، شكرگزار و سپاسگو نجوا مي كنيم : الحمدلله رب العالمين .
|
|
|
|
|
|
نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
|
|
تاکنون نظری ارسال نگردیده است
|
|
|
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM
|