موسیقی
 
 
علي ابراهيمي


تعداد بحث های ایجاد شده: 19
امتیاز بحث های ایجاد شده: 109

تعداد بازدید: 650
امتیاز بحث: 5

آشنايي با اساتيد موسيقي ايران
1387/12/18

هر كسي هر چيزي درباره اساتيد بزرگ موسيقي ايران ميدونه ، بگه تا بقيه هم اطلاعاتشون بالا بره

نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
مليکا (1389/08/30 23:28:57)
زنده ياد هايده به نظر من استاد بزرگ موسيقي ايران...


داريوش بزرگ (1389/07/17 17:55:15)

شادروان استاد سيد خليل عالي نژاد
هيچ اگر سايه پذيرد، ما سايه هيچيم
استاد سيد خليل عالي نژاد چهره بي ادعا و بي همتاي تاريخ معاصر ايران در زمينه عرفان , سلوک , شناخت موسيقي غني ايراني و تنبور نوازي است که با صدايي شگفت انگيز و عارفانه اش روح و روان هر انساني را دگرگون ميکرد . زنده ياد عالي نژاد در سال 1336 در کرمانشاه متولد شد . پدرش مرحوم سيد شاهمراد تنبور مي نواخت سيد خليل مشق تنبور را به تشويق مادر با سيد نادر طاهري آغاز کرد و بعد از 2 سال نزد سيد امرالّه شاه ابراهيمي رفت همچنين از درويش امير حياتي بهره برد. بعدها به محضر استاد عابدين خادمي راه يافت و از گنجينه پنهان در سينه آن مرحوم بهره مند شد.همزمان سرپرستي گروه تنبور نوازان صحنه را به عهده گرفت ، در اواخر دهه پنجاه استاد عالي نژاد در رشته موسيقي دانشگاه هنر فارغ التحصيل شد . او بررديف موسيقي دستگاهي ايران تسلطي کافي داشت . سيد خليل صداي گرم و عرفاني داشت و آواز را از مکتب مرحوم استاد ميرزا حسين خادمي آموخته بود وازمرحوم نادر نادري دف آموخت و تار را از کيخسرو پور ناظري ، نواختن تارش به شيوه نوا زندگي مکتب برومند نزديک بود و پرده گيري هاي زيبايش و مضراب شمرده و جمله بندي هايش در سه تار، ساز مرحوم يوسف فروتن را به ياد مي آورد. استاد همچنين علاوه بر نوا زندگي تنبور به ساخت تنبور نيز پرداخته است و تنبورهاي او با مهرشيدا و قلندر موجود است . اوايل دهه 60 گروه تنبور شمس به سرپرستي پورناظري تشکيل شد و استاد عالي نژاد به جمع اين گروه پيوست . حاصل همکاري با تنبور شمس تکنوازي و جواب آواز ماندگار سيد خليل در کاست صداي سخن عشق بود که با صداي ناظري انتشار يافت . در اواسط دهه 60 سيد خليل خود گروه بابا طاهر را تشکيل داد و اعضاي گروه باباطاهر کاستي بيرون دادند به نام« زمزمه قلندري » ، در اواخر دهه 60 به خواست مرحوم عبادي براي شرکت در مراسم خاکسپاري او به تهران آمد و ماندگار شد. او علاوه بر خوانندگي و تنبور نوازي سه تار, دوتار,تار, دف هم مي نواخت ودستي چيره بر آن داشت. سال 1376که به جشنواره موسيقي حماسي آمد و زير بغل استاد وپير مرادش درويش اميرحياتي را گرفت و او را به صحنه تالار انديشه آورد تا هنرش را عرضه بدارد.وخودش نيز در بخشي از برنامه مقام هاي سوار سوار ، سماع رقم چهارم ، جلوشاهي وخان اميري رااجرا کرد و زيبايي کارش در آن بود که ماهورايلامي و عالي مکان رابراي اولين بار عرضه نمود که هنر اجرايش مورد تشويق تماشاگران قرار گرفت. سالهاي ماندگاري او در تهران منجر به تأليف کتاب تنبور از دير باز تاکنون شد وهمچنين به دليل فعاليتهايي که داشت همان سالها مشکلاتي برايش ايجاد شد و زندگي ملال آوري را تجربه کرد تا آنجا که مجبور به ترک وطن شد و به سوئد مهاجرت کرد . شوربختانه اين فرزند غيور ايران در 27 آبان 1380 دور از ميهن در شهر گوتنبرگ سوئد در سر کلاس درس تنبور ايراني به قتل رسيد وخانه وجسم پاکش را به آتش کشيدند. کالبد سوخته اش را در مقابل تالار وحدتت در تهران با حضور مسئولين وزارت ارشاد و همچنين در کرمانشاه تشيع کردند . استاد عالي نژاد دهها کنسرت در ايران و به خصوص در تهران به زبانهاي پارسي و کردي اجرا کردند که مورد استقبال مردم نيز واقع شد . اشعار انتخابي استاد عالي نژاد نشان از روح بزرگ و ايراني اش داشت . سخنان مولانا , حافظ , سعدي , باباطاهر , خيام , فردوسي و . . . مهم ترين انتخابهاي او بودند . دولت وقت ايران در سال هشتاد سفير سوئد را براي توضيح دادن پيرامون اين جنايت هولناک فراخواند ولي متاسفانه به دليل عدم پيگيري مداوم دولت اين جنايت بي سابقه مسکوت ماند و مشخص نگرديد که چه کساني مي توانستند مردي وارسته , عارفي بي ادعا که صدا و تنبورش آوازه جهاني داشت را اينچنين وحشيانه به آتش بکشند ؟
سخن بالا که اگر هيچ سايه پذيرد ما سايه هيچيم نشان از روحيه بي ادعا و افتاده اين درويش,عارف و استاد وارسته هميشه ماندگار تاريخ ايران دارد . پس از مرگش معلوم گرديد که وي هزينه چندين جوان را از کودکي تا مرحله دانشگاه و همچنين چندين خانواده کم درآمد را بر عهده گرفته بود . ولي آنچه که مسلم است اين است که وي پيش از آنکه ارزش واقعي اش در ميان جامعه مشخص گردد از سوي ما پرکشيد و رفت . شايد به آرزوي درينه اش رسيد ولي غمي بزرگ بر جامعه عرفاني و عاشق پرور ايران زمين بر جاي گذاشت که هرگز جبران نخواهد شد . شايد اين واقعه تلخ تجربه اي براي ارزش نهاندن بر ديگران بزرگان اين سرزمين گردد . . .



پوريا فتوت (1389/02/05 0:25:9)
آقا دمت گرم


فرزاد غیبی (1388/02/18 3:41:3)

علي جون دمت گرم . از بحثت خيلي استفاده كرديم.

راستي فوت بيژن ترقي رو هم به تمامي اهل هنر تسليت ميگم



علي ابراهيمي (1387/12/22 7:21:39)

ادامه مطالب ...

فعاليت حرفه اي علي تجويدي

17 ساله بود که از اصفهان به تهران آمد. نقاشي مي‌‌دانست و مدرسه کمال الملک را با درجه ممتاز تمام کرد. پدرش "ميرزا هادي خان" نيز مينياتوريست بود. زماني که مدرسه کمال‌الملک را تمام کرد، پروفسور "پوپ" و پروفسور "هرتسفلد" در امتحان رتبه او شرکت کردند و مشترکا به او درجه نخست دادند. برادر ديگر علي تجويدي از بزرگان انگشت شمار مينياتورايران است. علي تجويدي از سال 1324 فراگرفتن ويولون را شروع کرد. ابتدا و بمدت دوسال شاگرد حسين ياحقي بود و سپس ابولحسن صبا او را زيردست خود گرفت. معروف‌ترين ترانه‌هاي دلکش را علي تجويدي ساخت. الهه با آهنگي که تجويدي براي او ساخت به برنامه گل ها راه يافت و هايده با نخستين آهنگ هائي که تجويدي براي او ساخت به شهرت رسيد. براي بسياري از مشهورترين خوانندگان وقت ايران آهنگ ساخت و مشهورترين آهنگساز ايران شد. ويولن را به سبک خود مي‌‌نواخت، اما نشانه‌هاي ساز صبا و حسين ياحقي نيز در آن يافت مي‌‌شد. مي‌‌گوئيم مي‌‌نواخت، زيرا اکنون مدتهاست در بستراست و توان دردست گرفتن ويولن را ديگر ندارد. بي شک علي تجويدي از جمله موسقيدانان دانشمند معاصر ايران است که علاوه بر هنر نقاشي، فارسي را نيز استادانه و شيرين مي‌‌نويسد. او را در نواختن ويولن و آهنگسازي در رديف مرتضي خان محجوبي و حسين ياحقي بايد ارزيابي کرد.

يکي از زيباترين آهنگ هاي او را بنام"رفتم" که نواب صفا شعرش را سروده است "هايده" خواند. با اين شروع

  • "رفتم، رفتم و بار سفر بستم/ با تو هستم هرکجا هستم".

به جرات مي‌‌توان گفت که اين زيباترين و بهترين اجراي "هايده" در موسيقي ايراني است. اين آهنگ و ترانه در سالهاي 1345- 1346 ساخته شده بود، اما هايده آن را در دهه 50 آن را خواند. اين از عادات و سليقه دشوار تجويدي بود که وقتي آهنگي را مي‌‌ساخت، آن را براي اجرا به هر خواننده‌اي نمي‌داد، حتي اگر شعر هم روي آن ساخته شده بود. از آن جمله‌اند همين ترانه و آهنگ "رفتم"؛ چنانکه در يکي از مصاحبه‌هاي سالهاي اخير خود، بدليل ممنوع بودن نام "هايده" گفت: بهترين اجراهاي زندگي من " رفتم و بار سفر بستم" است.

تجويدي در دهه 40 اصول هارمونيزاسيون را نزد استاد "خالقي” و استاد "استوار" آموخت و به همين دليل آهنگ هائي که وي در دهه 40 و 50 ساخت از نظر تکنيک و براي اجرا با ارکستر بزرگ بسيار علمي و دقيق بود.

تجويدي در سال هاي پس از انقلاب 57 که ارکستر بزرگ راديو ايران، ارکستربزرگ گلها، ارکستر تلويزيون ملي ايران و ارکستربزرگ ملي ايران از هم پاشيد و ضرباتي کاري به سيرمنطقي و سرعت گرفته تکامل موسيقي ايران وارد آمد، توانست شاگردان بسياري را تربيت کند. او درغياب ابوالحسن صبا، حسين ياحقي و علينقي وزيري، بار بر زمين مانده موسيقي ايراني را يک تنه برشانه گرفت. او که نواختن ساز را با فلوت شروع کرده بود، علاوه بر ويولن سه تار را نيز نزد ابوالحسن صبا آموخت و آن را بسيار دلنواز مي‌‌نواخت

                      



mina kh (1387/12/18 10:6:6)
tanx  a lot....nice


بنفشه جوووووووووووووون (1387/12/18 9:37:13)

ناصر چشم آذر دي ماه 1329 در اردبيل ديده به جهان گشود. او از پنج سالگي به همراه خانواده به تهران مي آيند و در سايه تعليمات پدر ،مرحوم اسماعيل چشم آذر از نوازندگان بنام موسيقي آذربايجان شروع به يادگيري موسيقي مي نمايد.
او در کودکي ساز آکاردئون را بر مي گزيند و همراه آن تئوري هاي موسيقي را نيز فرا مي گيرد.
علاقه او به موسيقي و استعداد زياد او سبب مي گردد که از 12سالگي به همراه پدر وارد ارکستر آذربايجاني راديو ايران شود .در 13 سالگي جايزه اول رشته آکاردئون زني در ناحيه هاي دبيرستاني را بدست مي آوردو تا16 سالگي در اداره کل هنرهاي زيباي کشور از طريق موسيقي هاي فولکلوريک-ارمني-آسوري و ايراني به فعاليت مي پردازد.
پس از آن براي برگزاري کنسرت با خواننده هاي وقت به امارات عربي مي رود.
در 17 سالگي به عراق رفته و کنسرتي را براي سفارت ايران در عراق رهبري مي



علي ابراهيمي (1387/12/18 9:30:39)

پيشنهاد ميكنم كساني كه از موسيقي ايراني لذت مي برند يه يري به

http://habibollahbadiei.blogfa.com/

بزنند.جالبه.



بيقرار باراني (1387/12/18 9:22:8)
جالبه ادامه بديد


احمد بحرینی (1387/12/18 8:57:50)

استاد محمد رضا شجريان

زندگي نامه استاد محمد رضا شجريان

--------------------------------------------------------------------------------

تولدم روز اول مهر ماه سال يکهزارو سيصد و نوزده خورشيدي در مشهد است، در خانواده اي که پدر بزرگم (علي اکبر) صداي بسيار رسايي داشته و به زيبايي آواز مي خوانده است. او از مالکين بزرگ مشهد بود و از خواندن در جمع پرهيز داشته ، گاه براي دوستان سرشناسي که به ديدارش مي آمده اند مي خوانده است. پدرم مهدي از صداي پر طنين و رسا برخوردار بود و در جواني آواز خواندن را شروع مي کند ولي خيلي زود در محيط بسته و سنتي به قرائت قرآن رو آورده و تا آخر عمر بر همان عقيده باقي ماند و آواز را رها کرد و در قرائت قرآن جايگاه خاصي در مشهد پيدا نمود و شاگردان زيادي براي تلاوت قرآن قرآن تربيت کردکه از جمله خود اينجانب است.
تمام وقت من از شش سالگي به خواندن قرآن با صداي خوش مي گذشت . در دوازده سالگي شهره ي خاص و عام بودم و در مجامع بزرگ مذهبي و يا سياسي آن موقع تلاوت اول برنامه با من بود. به علت توانايي در تلاوت قرآن با صداي خوش، چشم و چراغ همه اعضاء و دانش آموزان مدرسه و مردم بودم. در سال چهارم دبيرستان بر خلاف خواسته ام به دانشسراي مقدماتي رفتم و راه معلمي پيش گرفتم و از بيست سالگي به معلمي در دهات خراسان پرداختم. يک سال بعد ازدواج کردم با دختري که او هم معلم دبستان بود. همسرم خيلي با من همراه بود و با کمک او بر مشکلات مالي يک زندگي بسيار محقر پيروز شديم.
از نوجواني براي فراگيري گوشه هاي آوازي به هر دري مي زدم و از هر کسي که شمه اي اطلاع داشت سئوال مي کردم. به ندرت دسترسي به راديو پيدا مي کردم تا موسيقي دلخواهم را بشنوم آن هم زمانش کوتاه بود و حاصلي نداشت ، تا اينکه در محيط شبانه روزي دانشسرا ميسر شد "برنامه گلها" و برنامه "ساز تنها" را بشنوم و تمريناتم را شروع کنم . کمي بعد دبير موسيقي مان آقاي جوان نيز راهنمايي و کمک کردند. بيشترين تمرينات سازنده در دوران معلمي در خارج شهر بود که فراغتي داشتم و اغلب به کوه و صحرا مي دم و تکنيک و متد را با سليقه ي خودم تجربه و تمرين مي کردم و صداهاي گوناگون و تحريرها و چهچه ها را دستور کار خود قرار داده بودم.دوستم همکلاسيم (ابولحسن کريمي) از ابتداي کار معلمي سنتوري با خود آورده بود که بنوازد ، ترغيب شده مضراب دستم بگيرم و ببينم مي شود زد ، بعد ديدم عجب کار مشکلي است تا دمدمه هاي صبح نشستم و ان قدر تمرين کردم تا توانستم آهنگي را دست و پا شکسته اجرا کنم و از آن به بعد سنتور شد يار غار من.
چندي بعد صداي سنتور جلال اخباري را از راديو مشهد شنيدم و خوشم امد ، پيدايش کردم و با هم دوست شديم . سازي مي زد و من هم مي خواندم و تمرينات آواز با ساز و فراگيري نت و نواختن صحيح سنتور را با ايشان شروع کردم.
همان ابتداي کار هم صداي سنتور مشقي ام بسيار بد بود به فکر افتادم که سنتوري بسازم. کمي نجاري مي دانستم با زير رو رو کردن تمامي کاروانسراها و چوب فروشي ها و با دادن يک انعام 5 تواني الوار پهن از چوب توت بيست ساله را پيدا کردمآن را مطابق اندازه ها بريدم . در ان زمان کسي در مشهد گوشي سنتور نمي فروخت ، مجبور شدم صد عدد ميخ نمره شش بخرم و آن ها را با سوهان دستي کوچک کنم. اين سنتور که دوازده خرکه بود ساخته شد و من با يک دلبستگي عجيب به اين ساز ، تمرينات سنتورم را بيشتر کردم. با اينکه براي اولين بار بود چنين کاري کرده بودم و در مورد پل گذاري سنتور تجربه و اطلاعي نداشتم ولي سنتور صداي دلنشيني داشت. غير از آن سنتور سنتورهاي ديگري ساخته يا در حال ساخت داشتم که کا پل گذاري را براي موزون تر کردن صداها تا به حال ادامه داده ام و خوشبختانه به نتايج قابل توجهي هم رسيده ام . در نظر دارم در آينده کتاب يا جزوه اي درباره ي تجارب کار پل گذاري هاي گوناگون که روي سنتورها کرده ام همراه با نتايج آن ها منتشر کنم تا در اين زمينه کار مفيدي انجام داده باشم
در سالهاي بعد از چهل با هنرمندان راديو خراسان آشنا شده بودم ولي حاضر به ضبط برنامه موسيقي نبودم . در راديو خراسان گاه اشعار عرفاني و مذهبي و گاهي تلاوت قرآن داشتم.
سال 1345 خورشيدي به اصرار دوستم ابوالحسن کريمي براي شرکت در امتحان شوراي موسيقي به اتفاق او به تهران رفتم. راهي براي نام نويسي و شرکت در امتحان پيدا کرديم. در اتاق شورا ميز کنفرانس بزرگي بود و حدود 12 تا 13 نفر اعضا شورا نشسته بود ، آقاي مشير ه


 1 2  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM