قشقايی
 
 
اميردَلي فيلسوف تنهايي


تعداد بحث های ایجاد شده: 85
امتیاز بحث های ایجاد شده: 14

تعداد بازدید: 576
امتیاز بحث: 0

محمد بهمن‌بيگي
1387/11/05


به نام خداوند جان و خرد

فايده‌اي ندارد كه به تاريكي لعنت كنيم،
بهتر است كه شمعي روشن كنيم.

 محمد بهمن‌بيگي

استاد محمّد بهمن‌بيگي، يكي از چهره‌هاي محبوب و آشناي عرصه فرهنگ و ادب و از بنيانگذاران آموزش عشايري است كه با تلاش و كوششِ وصف‌ناپذير در جهت پرورش استعدادهاي درخشانِ فرزندان عشاير ايران، قدم‌هاي ماندگار و ريشه‌اي برداشته است. استاد، در كتاب بخاراي من ايل من، زندگي خود را اين‌گونه ترسيم مي‌كند:

 «من در يك چادر سياه به دنيا آمدم. زندگاني را در چادر با تير تفنگ و شيهه اسب آغاز كردم. تا ده سالگي حتي يك شب هم در شهر و خانه شهري به سر نبردم... زماني كه پدر و مادرم را به تهران تبعيد كردند، تنها فرد خانواده كه خوشحال و شادمان بود، من بودم. نمي‌دانستم كه فشنگ مشقي و تفنگم را مي‌گيرند و قلم به دستم مي‌دهند... پدرم مرد مهمي نبود. اشتباهآ تبعيد شد... و دوران تبعيدمان بسيار سخت گذشت... چيزي نمانده بود كه در كوچه‌ها راه بيفتيم و گدايي كنيم. مأموران شهرباني رضاخان[ مراقب بودند كه گدايي هم نكنيم... به كتاب و مدرسه دلبستگي داشتم. دو كلاس يكي مي‌كردم. شاگرد اوّل مي‌شدم. تبعيدي‌ها، مأموران شهرباني و آشنايان كوچه و خيابان به پدرم تبريك مي‌گفتند و از آينده درخشانم برايش خيال‌ها مي‌بافتند. سرانجام تصديق گرفتم. يكي از آن تصديق‌هاي پررنگ و رونق روز. تبعيدي‌ها، مأموران شهرباني، كاسب‌هاي كوچه، دوره‌گردها، پيازفروش‌ها، ذرّت‌بلالي‌ها و كهنه‌خرها همه به ديدار تصديقم آمدند. من شرم مي‌كردم و خجالت مي‌كشيدم. پدرم از شور و شوق اشك به چشم آورد. در مراجعت به خانه ديگر راه نمي‌رفت، پرواز مي‌كرد... ملامتم مي‌كردند كه با اين تصديق گرانقدر، چرا در ايل مانده‌اي و چرا عمر را به بطالت مي‌گذراني؟ تو تصديق داري و بايد مانند مرغكي در قفس در زواياي تاريك يكي از ادارات بماني و بپوسي و به مقامات عاليه برسي. در پايتخت به تكاپو افتادم و با دانشنامه حقوق قضايي به سراغ دادگستري رفتم تا قاضي شوم و درخت بيداد را از بيخ و بن براندازم. دلم گرفت و از ترقّي عدليّه چشم پوشيدم. در ايل چادر داشتم، در شهر خانه نداشتم. در ايل اسب سواري داشتم، در شهر ماشين نداشتم. در ايل حرمت و آسايش و كس و كار داشتم، در شهر آرام
و قرار و غمخوار و اندوه‌گسار نداشتم. نامه‌اي از برادرم رسيد. بوي جوي موليان مدهوشم كرد. ترقّي را رها كردم. تهران را پشت سر گذاشتم و به سوي بخارا بال و پر گشودم. بخاراي من ايل من بود».




اين دانشي‌مردِ فرهيخته سرد و گرم روزگار چشيده به تجربه دريافته بود كه تنها راه نجات عشاير در بالا بردن سطح سواد جمعيّت عظيم عشايري است. مردمي كه با هرگونه ناملايمات زندگي مي‌ساختند، شجاع و بخشنده بودند، با قناعت و صبوري زندگي مي‌كردند، حليم و صادق بودند، امّا روح لطيف خود را با مفاسد اجتماعي آلوده نمي‌كردند، غيور و ظلم‌ستيز بودند و تشنه معرفت و جوياي دانش. چه كسي مي‌بايست به اين قشر محرومِ رنج‌كشيده توجّه مي‌كرد.

استاد بهمن‌بيگي كه خود پرورده درد و رنج بود به خوبي مي‌دانست كه كسي آستين بالا نخواهد زد و دولتمردان را نيز در سر، سوداي تعليم و تربيت و پروراندن استعدادهاي افراد ايلياتي نيست؛ از اين‌رو دست به كار شد. تصميم گرفت به جاي چوب شباني، قلم در دست كودكان عشايري نهد و خواندن و نوشتن را به طريق خاصّ خود به ميان عشاير بَرَد تا جهل و بي‌سوادي را ريشه‌كن كند. شايد خود نيز در آن زمان بر اين باور نبود كه قدمي كه برداشته است چگونه به بار خواهد

نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
تبسم هستم. (1387/11/06 20:18:10)
فصلنامه: دوره دوم ، سال هفتم ، شماره ?? ، بهار ????
نوشته‌هائي دربارة محمّد بهمن بيگي

ناشر: نشر ويژة نگار
كتاب, حاوي نامه‌ها و يادداشت‌هائي است كه دوستان و دوستداران محمّد بهمن بيگي خطاب به او نوشته‌اند, و شاگردان پيشين او همّت كرده و آنها را در مجموعه‌اي گرد آورده‌اند.
محمّد بهمن بيگي چهرة محبوبي است از فارس, كه سالها آموزش عشاير فارس را سرپرستي كرده است, و در واقع مي‌توان گفت كه او باعث گرديده كه اين دانش‌آموزان عشاير ديروز, اكنون در سراسر ايران و يا خارج از ايران پراكنده باشند, و هر يك در جايگاه مؤثّري قرار گرفته باشند.
از اين جهت همة آنان نسبت به بهمن بيگي احساس حق شناسي دارند.
از آن گذشته بهمن بيگي با قلمي روان و گيرا, چند كتاب نوشته (از جمله بخاراي من, ايل من. قره قاچ. به اجاقت قسم) كه او را در زمرة نويسندگان مبرّز كشور قرار داده است. خميرماية اين كتاب‌ها خاطرات او از زندگي در ايل است, كه همين خود يك رنگ صميمي و گرم به نوشته‌ها مي‌بخشد.
حضور بهمن بيگي در شيراز ماية دلگرمي دوستاني است كه گه گاهي به اين شهر بسيار پرمعنا و بي‌نظير روي مي‌نهند. براي او آرزوي سالهاي پربار داريم.


نويسنده: محمد علي اسلامي ندوشن ،


تبسم هستم. (1387/11/06 20:15:30)

مصاحبه نشريه خانه سبز با استاد محمد بهمن‌بيگي

  استاد (محمد بهمن‌ بيگي‌)، معلم‌، نويسنده‌،حقوقدان‌ و اديب‌ نامي‌ كشورمان‌ در سال‌ 1299در منطقه‌ چاه‌ كاظم‌ در نزديكي‌ شهرستان‌ لار(استان‌ فارس‌) در چادر عشايري‌ و به‌ هنگام‌ كوچ‌،زاده‌ شد. پدرش‌، محمود خان‌ يكي‌ از بزرگان‌قبيله‌

بهمن‌ بيگلو از ايل‌ قشقايي‌ بود كه‌ در زمان‌حكومت‌ رضاخان‌ به‌ دليل‌ فعاليت‌هاي‌ سياسي‌ به‌تبعيد محكوم‌ گرديد. مادرش‌ نيز به‌ جرم‌ تهيه‌آذوقه‌ براي‌ عشاير مخالف‌ دولت‌، 6 روز پس‌ ازتبعيد پدر، مقصر شناخته‌ و به‌ تبعيدگاه‌ همسرش‌(تهران‌) فرستاده‌ شد. محمد با مادر رهسپار تهران‌و در همان‌جا به‌ تحصيل‌ ادامه‌ داد و در سال‌1321 توانست‌ با مدرك‌ كارشناسي‌ حقوق‌قضايي‌ از دانشگاه‌ تهران‌ فارغ‌التحصيل‌ گردد. وي‌پس‌ از اتمام‌ دوران‌ 11 ساله‌ حبس‌ و تبعيد پدر،همراه‌ خانواده‌ به‌ استان‌ فارس‌ و دامان‌ ايل‌بازگشت‌. بهمن‌ بيگي‌ در سال‌ 1330 اولين‌مدرسه‌ سيار عشايري‌ را در محل‌ زندگي‌ خودراه‌اندازي‌ نمود، كه‌ بعدها (هندرشات‌) محقق‌ وخاورشناس‌ معاصر آمريكايي‌ اين‌ مدارس‌ رامعجزه‌اي‌ ناميد كه‌ نتيجه‌ فكر بكر بهمن‌ بيگي‌ بود.
    بهمن‌ بيگي‌ چهره‌ ماندگار عصر و مرد اثرگذارتاريخ‌ علمي‌ و فرهنگي‌ روزگار ماست‌. بسياري‌ اورا همچون‌ جهانگيرخان‌ قشقايي‌ مي‌ستايند و لقب‌(مدير كل‌ افسانه‌اي‌) را زيبنده‌ وجود نازنينش‌مي‌دانند. استاد در آستانه‌ 85 سالگي‌ در منطقه‌قصرالدشت‌ شيراز ساكن‌ است‌ و 6 فرزند (5دختر و 1 پسر) حاصل‌ زندگي‌ سراسر افتخارش‌مي‌باشد. از وي‌ كتاب‌هاي‌ گوناگوني‌ به‌ جاي‌مانده‌ از جمله‌: بخاراي‌ من‌ ايل‌ من‌، اگر قره‌ قاج‌نبود، عرف‌ و عادت‌ در عشاير فارس‌ و به‌ اجابت‌قسم‌ و...
    گفتگوي‌ اختصاصي‌ ما را با پدر آموزش‌ عشايرايران‌ مي‌خوانيد:
    
    خانواده‌ سبز: دوران‌ كودكي‌ و نوجواني‌ شماچطور گذشت‌؟
    بهمن‌ بيگي‌: من‌ در يك‌ چادر سياه‌ به‌ دنياآمدم‌، تا 10 سالگي‌ حتي‌ يك‌ شب‌ هم‌ در شهر وخانه‌ به‌ سر نبردم‌; چند سال‌ اول‌ را در ايل‌ و نزدمنشي‌ خانواده‌ تحصيل‌ كردم‌، بعد از تبعيد به‌تهران‌ به‌عنوان‌ اولين‌ فرزند عشايري‌ در بين‌دانش‌آموزان‌ پايتخت‌ مقام‌ نخست‌ را به‌دست‌آوردم‌، براي‌ دفاع‌ از حقوق‌ مردم‌ عشاير وروستاها وارد دانشكده‌ حقوق‌ شدم‌ و بعدها به‌زبان‌هاي‌ انگليسي‌، آلماني‌ و فرانسه‌ مسلطگرديدم‌.
    خانواده‌ سبز: چه‌ انگيزه‌اي‌ در شما سبب‌تاسيس‌ مدارس‌ عشايري‌ در ايران‌ گرديد؟ در اين‌راه‌ چه‌ مشكلاتي‌ پيش‌ روي‌ شما بود؟
    بهمن‌ بيگي‌: پس‌ از آنكه‌ مدرك‌ ليسانسم‌ رادريافت‌ كردم‌، تصميم‌ گرفتم‌ كه‌ مردم‌ را باسوادكنم‌ و به‌ دليل‌ علاقه‌ زياد در اين‌ راه‌ تلاش‌هاي‌گسترده‌اي‌ را آغاز نمودم‌. من‌ به‌ دفتر سالاري‌ وپشت‌ ميز نشيني‌ علاقه‌اي‌ نداشتم‌. تنها هدفم‌فراهم‌ كردن‌ شرايط تحصيل‌ براي‌ مردم‌ بود. به‌وزارت‌ آموزش‌ و پرورش‌ نامه‌ نوشتم‌ كه‌ حاضرم‌مجاني‌ كار كنم‌ و تنها به‌ 50 معلم‌ نياز دارم‌، هزينه‌اياب‌ و ذهاب‌ و غذاي‌ اين‌ معلمان‌ را هم‌ خودم‌پرداخت‌ مي‌كنم‌. چيزي‌ نمانده‌ بود كه‌ موافقت‌كنند، اما نشد. من‌ چند مكتب‌ به‌وجود آوردم‌.حتي‌ اندك‌ دانش‌آموزان‌ نخبه‌ فارس‌ كه‌ كمي‌ ازانگشتان‌ يك‌ دست‌ بيشتر بود، را انتخاب‌ كردم‌ و دريكي‌ از اتاق‌هاي‌ خانه‌ام‌ كلاسي‌ تاسيس‌ نموده‌ و به‌عبارتي‌ آنها را به‌ فرزندي‌ پذيرفتم‌ و آموزش‌شان‌دادم‌، كساني‌ كه‌ هم‌ اكنون‌ از چهره‌هاي‌ ماندگاردر رشته‌هاي‌ گوناگونند. بهر حال‌ نتيجه‌ كار را به‌دولت‌ نشان‌ دادم‌. مرد بزرگي‌ به‌نام‌ دكتر (كريم‌فاطمي‌) كه‌ مدير كل‌ وقت‌ آموزش‌ و پرورش‌فارس‌ بود پس‌ از 10 سال‌ تلاشي‌ كه‌ كردم‌، كارم‌ راپسنديد و عاشق‌ اين‌ كار شد. يك‌ دانشسراي‌عشايري‌ تاسيس‌ نمودم‌ و براي‌ اولين‌ بار از مدرك‌صرف‌ نظر كرديم‌، چرا كه‌ ديپلمه‌هاي‌ آن‌ زمان‌سواد مناسبي‌ نداشتند، ضمن‌ آنكه‌ براي‌ درس‌دادن‌ در عشيره‌ به‌ معلميني‌ احتياج‌ داشتيم‌، كه‌خودشان‌ از ايل‌ باشند و سرانجام‌ موفق‌ شديم‌. دردانشسرا به‌ جاي‌ 2 سال‌، يك‌ ساله‌ نيروهاي‌مان‌ راتربي



اميردَلي فيلسوف تنهايي (1387/11/05 15:7:44)
دوستان نظرتون در مورد مقاله چي بود؟



 1  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM