نجوا


تعداد بحث های ایجاد شده: 53
امتیاز بحث های ایجاد شده: 93

تعداد بازدید: 499
امتیاز بحث: 0

تاوان غرور و گستاخي به قمر بني هاشم و اقدام وي به تنبيه گستاخان و تأديب غافلان
1387/10/16

مامور گستاخ دچار غضب اباالفضل عليه السلام مي‌شود

 در زمان ناصرالدين شاه، در تبريز، يكي از مامورين دولت از يك مغازه‌دار ماليات طلب مي‌كند. مغازه‌دار امروز و فردا مي‌كند. مامور، يك روز صبح زود درب مغازه آمده و مي‌گويد: امروز تا ماليات را از تو نگيرم از اينجا نمي‌روم. مرد كاسب مي‌گويد تو را به حضرت ابوالفضل مرا معاف دار. مامور گستاخ مي‌گويد: اگر ابوالفضل قدرت دارد شّر مرا از تو كم كند!

كاسب آهي مي‌كشد و مي‌گويد: يا ابوالفضل، به دادم برس! فورا اسب مامور، سركشي مي‌كند و آنقدر بالا و پايين مي‌رود كه مامور را به زمين مي‌زند. بعد از آن نيز با دستهايش شروع به كوبيدن بر سينه مامور مي‌كند. او هم صداي سگ (عوعو) مي‌كند وقتي مي‌آيند مي‌بينند فك بالاي وي پايين آمده و فك پائينش جلو رفته است و وضع بسيار زاري دارد. ديري نگذشت كه با اين وضع اسف‌بار، به درك واصل شد

ديدي كه خون ناحق پروانه شمع را                  چندان امان نداد كه شب را سحر كند


نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
نجوا (1387/10/16 10:23:20)
يا اباالفضل، غلط كردم!

حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاي حاج شيخ اسدالله اسماعيليان(ره) در تاريخ 24 صفر الخير 1415 ق نقل كردند:

 بنده به اتفاق شيخي، از نجف اشرف به كربلاي معلي رفتيم. وسيلة حركت، ماشينهايي بود كه زوار را پس از زيارت به جاي اول بر‌مي‌گرداندند. وقتي وارد كربلا شديم، شيخ گفت من به زيارت حضرت امام حسين عليه السلام مي‌روم، و افزود: اما به زيارت حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام وقت نمي‌رسد؛ شد و شد، و نشد هم نشد، چون آن حضرت كه امام نيست.

زماني كه وي از زيارت امام حسين عليه السلام فارق شد و آمد تا سوار ماشين شود، ماشين از مسافرين پر شده و در حال حركت بود عده‌اي از مسافرين داخل ماشين سوار بودند و عده‌اي هم بالاي ماشين مي‌نشستند. باري، شيخ دستي به نردبان زد كه سوار شود، اما ماشين نايستاد و حركت كرد و او نيز هر چه فرياد زد، سودي نبخشيد...

شيخ با مشاهدة اين صحنه به طرف كربلا برگشت و گفت: يا اباالفضل العباس عليه السلام، غلط كردم، اين دفعه ديگر از اين بي‌ادبيها نمي‌كنم! ارگ اين دفعه به كربلا آمدم حتما به پابوس شما خواهم آمد.

اينجا بود كه پس از لحظاتي ماشين توقف كرد و شيخ سوار شد.


 1  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM