1387/10/15

 بقيه الله!
خورشيد جمعه اي ديگر دارد به غروب ماتم مي نشيند و انگار ، داغ هجران تو همچنان بر دل ما مي ماند.

يا بقيه الله!
چشمان اشکبارم را ببين که به راه آمدنت سفيد شد و تو باز هم نيامدي.

يا بقيه الله!
شايد خدايت نيامدنت را فرصتي ديگر براي من قرار داده است تا وقتي که تو مي آيي خروش، پاک پاک باشد.

يا بقيه الله!
تو که خود فرموده اي که به احوال شيعيانت آگاهي. پس لابد خوب مي داني که ميان ما و اذان ظهر و آسمان ، چه رابطه اي است!!!

يا بقيه الله!
تو که خود خوب مي داني برخروش چه دارد مي گذرد! پس جان مادرت فاطمه، هق هق غروب جمعه ما را در دفتر عشقبازي هاي عشاقت ثبت کن.

يا بقيه الله!
خروش را کمک تا از نگاه پنهانش ، غريبي سيراب شود.

يا بقيه الله!
در اين غروب جمعه اي ديگر، ضجه غريبانه خروش و نگاه خيسش را که به پيشگاه با شکوهت تقديم مي کند بپذير.

يا بقيه الله!
وقتي که تو مي آيي ، خروش در چه حال است ... خروش در چه حال است...

يا بقيه الله...يا بقيه الله... يا بقيه الله... يا بقيه الله