|  | 
        
        | 
	
        
        
        
    
        
            | 
            
                    
                    |  | نجوا 
                        
                            تعداد بحث های ایجاد شده: 53
 امتیاز بحث های ایجاد شده: 93
 |  
            
                    
                    | تعداد بازدید: 
                        593 |  
                    | امتیاز بحث: 
                        0 |  |  
        | 
 |  
            | 
                
                | 
                    
                    | نجوا با امام عصر | 
                        1387/10/15 |  
                        | 
 |  
                        | 
                          
                            آقاي من ؛ مولاي غريب من ؛ اي مسافر بيابان هاي تنهايي ؛ مضطر فاطمه ؛ اسير آل محمد(ص) ؛ پدر مهربان اهل عالم ؛مي
خواهم غربتت را حكايت كنم ؛ غربتي كه دوازده قرن است ريشه دوانيده ؛
غربتي كه اشك آسمان و زمين را جاري ساخته ؛ غربتي كه حتي براي برخي
محبّانت، غريب و ناشناخته است؛ غربتي كه اجداد طاهرينت ، پيش از تولد تو
بر آن گريستهاند. من از تصوير اين غربت و غم ناتوانم.
 از
كجا آغاز كنم؟ از خود بگويم يا از ديگران؟ از آناني بگويم كه خاطر شريفت
را مي آزارند ، از آنهايي كه دستان پدرانه و مهربانت را خونريز معرفي مي
كند؟ از آنها كه حتي دوستانت را از ظهورت مي ترسانند؟
 مولاي من... گويي همه چيز ، دست به دست هم داده است تا شما در غربت بمانيد.
 از خود آغاز مي كنم كه اگر هر كس از خود شروع كند ، امر فرج اصلاح خواهد شد.
 مي خواهم به سوي تو برگردم!
 يقين دارم بر گذشته هاي پر از غفلتم كريمانه چشم مي پوشي ؛ مي دانم توبهام را قبول مي كني و با آغوش باز مرا مي پذيري ؛
 مي دانم در همان لحظهها ، روزها و سالهاي غفلت هم ، برايم دعا مي كردي .
 من از تو گريزان بودم ؛ اما تو هم چون پدري مهربان دورادور مرا زير نظر    داشتي. . . العفو . . . العفو . . .
 بياييد اندكي فكر كنيم !
 آيا تاكنون به غربت امام زمان انديشيده يا اصلاً فكر كردهايم ؟
 ناآگاهي از غربت امام عصر (عج) يا باور نداشتن غربت آن جناب ، يا غفلت از اين غربت ، اولين وجه از غريبي امام زمان است.
 مولاي من ؛ ارزو داشتم مرا عبدالمهدي ميناميدند.
 دوست داشتم از همان اول ، اذان عشق تو را در گوشم زمزمه كرده بودند.
 اي كاش از ابتدا مرا براي تو نذر كرده ، حلقهي غلاميات را بر گوشم افكنده   بودند !
 اي كاش كامم را با نام تو بر ميداشتند و حرز تو را همراهم ميكردند !
 مهدي
جانم! دوست داشتم با نام نامي تو زبان باز ميكردم ، اي كاش آن اوايل كه
زبان گشودم ، نزديكانم ، مرا به گفتن « يا مهدي »  واميداشتند !
 اي
كاش مهد كودكم ، مهد آشنايي با تو بود . كاشكي در كلاس اول دبستان ،
آموزگارم ، الفباي عشق تو را به من ياد ميداد و نام زيباي تو را ، سرمشق
دفترچهي تكليفم قرار ميداد.
 در دورهي راهنمايي ، هيچكس مرا به خيمهي سبز تو راهنمايي نكرد.
 در سالهاي دبيرستان ، كسي مرا با تو ، كه قطب عالم امكان هستي ، پيوند نزد.
 وقتي
براي كنكور درس ميخواندم ، كسي مرا براي ثبتنام در دانشگاه معرفت و محبت
امام زمان (ع) تشويق نكرد . كسي برايم تبيين نكرد كه معرفت امام نيز مراتب
دارد و خيليها تا اخر عمر در همان دوران طفوليت و مهد كودك خويش در جا
ميزنند.
 پس از فراغت از تحصيل نيز ، ادارهي زندگي و
 |  |  |  
                    |  |  
            | 
 |  
            |  |  
            | نظرات کاربران ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین |  
            |  |  
            | 
                    
                    |   | 
                         | علي توحیدی
                             (1387/11/13 0:31:6) |  
                         | مولا جان چرا اينقدر خوب بودن سخت است؟ |  
                                 |  |  |  
 |  
 |  
        |  |  | 
        
        | 
                 
                    تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است ©2025 Tamoochin.com | TCOM |