احمد بحرینی


تعداد بحث های ایجاد شده: 216
امتیاز بحث های ایجاد شده: 332

تعداد بازدید: 542
امتیاز بحث: 0

شهادت قاسم ابن الحسن عليها سلام
1387/10/14


قاسم بن الحسن(عليهما السلام) به عزم جهاد قدم به سوى معركه نهاد، چون حضرت سيّدالشهداء(عليه السّلام) نظرش بر فرزند برادر، قاسم بن الحسن(عليهما السلام) افتاد كه جان گرامى بر كف دست نهاده آهنگ ميدان كرده، بى توانى پيش شد و دست به گردن حضرت قاسم(عليه السلام) در آورد و او را در بر كشيد و هر دو تن چندان بگريستند كه روايت وارد شده حَتّى غُشِىَ عَلَيْهِما، پس حضرت قاسم(عليه السّلام) به زبان ابتهال و ضراعت اجازت مبارزت طلبيد، حضرت امام حسين(عليه السلام) مضايقه فرمود، پس حضرت قاسم(عليه السلام) گريست و دست و پاى عمّ خود را چندان بوسيد تا اذن حاصل نمود، پس جناب قاسم(عليه السّلام) به ميدان آمد در حالى كه اشكش به صورت جارى بود و مى فرمود: 


  
    اِنْ تُنْكرُونى فَاَنَا اْبنُ اْلحَـسَنِ(ع)
                              سِبْطِ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى اْلمؤ تَمَنِ
 
   هذا حُسَـيْنٌ(ع) كَالاَْسيِر اْلمُرْتَهَنِ
                             بَيْنَ اُناسٍ لا سُقُوا صَوْبَ الْمَزَنِ

 

پس قاسم بن الحسن(عليهما السلام) كارزار سختى نمود و به آن صِغَر سنّ و خرد سالى، سى و پنج تن را به درك فرستاد. حُمَيْد بن مسلم گفته كه من در ميان لشكر عمر سعد بودم پسرى ديدم به ميدان آمده گويا صورتش پاره ماه است و پيراهن و ازارى در برداشت و نَعْلَينى در پا داشت كه بند يكى از آنها گسيخته شده بود و من فراموش نمى كنم كه بند نعلين چپش بود، عمرو بن سعد اَزدى گفت : به خدا سوگند كه من بر اين پسر حمله مى كنم و او را به قتل مى رسانم، گفتم : سُبحان اللّه ! اين چه اراده است كه نموده اى ؟ اين جماعت كه دور او را احاطه كرده اند از براى كفايت امر او بس است ديگر ترا چه لازم است كه خود را در خون او شريك كنى؟ گفت : به خدا قسم كه از اين انديشه بر نگردم ، پس اسب بر انگيخت و رو بر نگردانيد تا آنگاه كه شمشيرى بر فرق آن مظلوم زد و سر او را شكافت پس حضرت قاسم(عليه السلام) به صورت بر روى زمين افتاد و فرياد برداشت كه يا عمّاه! چون صداى قاسم به گوش حضرت امام حسين(عليه السلام) رسيد تعجيل كرد مانند عقابى كه از بلندى به زير آيد صفها را شكافت و مانند شير غضبناك حمله بر لشكر كرد تا به عمرو قاتل جناب قاسم(عليه السلام) رسيد، پس تيغى حواله آن ملعون نمود، عمرو دست خود را پيش داد حضرت سيدالشهداء(عليه السلام)  دست او را از مرفق جدا كرد پس آن ملعون صيحه عظيمى زد. لشكر كوفه جنبش كردند و حمله آوردند تا مگر عمرو را از چنگ حضرت امام حسين(عليه السلام) بربايند همين كه هجوم آوردند بدن او پا مال سُمّ ستوران گشت و كشته شد. پس چون گرد و غبار معركه فرو نشست ديدند حضرت امام حسين(عليه السلام)  بالاى سر حضرت قاسم(عليه السلام) است و آن جوان در حال جان كندن است و پاى به زمين مى سايد و عزم پرواز به اَعلْى علّييّن دارد و حضرت مى فرمايد: سوگند به خداى كه دشوار است بر عمّ تو كه او را بخوانى و اجابت نتواند و اگر اجابت كند اعانت نتواند و اگر اعانت كند ترا سودى نبخشد، دور باشند از رحمت خدا جماعتى كه ترا كشتند.

 هذا يَوْمٌ وَ اللّهِ كَثُرَ واتِرُهُ وَ قَلَّ ناصِرُهُ.


آنگاه قاسم بن الحسن(عليهما السلام) را از خاك


نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
تاکنون نظری ارسال نگردیده است
  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM