. نفس
«نفس» در لسان عرب و كتاب و سنت و اشعار و بيانات فارسى و عربى، در معانى متعدد استعمال شده است كه از جمله به بعضى از موارد آن اشاره مى شود.
معنى اول اين است كه نفس گفته مى شود و از آن، آن حيثيت و ناحيه وجود انسان قصد مى شود كه اگر كنترل نشود و عقل با كمك نيروى بازدارنده ايمان آن را در حد اعتدال بين افراط و تفريط نگاه ندارد، سبب شقاوت و سقوط انسان مى گردد; بايد عقل با نيروى بازدارنده و راننده ايمان، نفوسى را كه سستى و وقوف و عقب ماندگى و تنبلى دارند به پيش براند و نفوس حادّ و سركش و افراطى را از طغيان باز دارد.
اين بُعد وجود انسان، همان غرايز گوناگون او مثل غريزه شهوت، غضب، حب نفس، حب جاه و ساير ميل ها و غرايز است كه اگر چه همه را تحت سه قوه «شهويه» و «غضبيه» و «واهمه» مى شمارند، وجود انسان ميدان عمليات اين غرايز و تنازع آنها است و به اين ملاحظه نفس در برابر عقل گفته مى شود.
در قرآن مجيد مى فرمايد:
«وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأوى»1
«هر كس از ايستگاهى كه در برابر پروردگارش دارد (مقام رب) بترسد و نفس را از هوى و هوس باز دارد به تحقيق كه بهشت جايگاه او است».
هوايى كه در اين آيه ذكر شده، ظاهراً همان هواى نفس و تاثير غريزه زياده طلبى بشر در غرايز ديگر است. زياده جويى هاى نفس در اعمال غرايز و ميل او به خوشگذارنى و عيش و تن پرورى و بيكارى و افراط در هواى نفس است كه بايد نفس را از آن بازداشت و در اين راه بايد انسان تا آنجا جلو برود و ترقى كند كه دواعى نفسانى در اعمال اين غرايز را در خود بميراند و معنى
«مُوتُوا قَبْلَ أَنْ تَمُوتُوا»
را در خود حاصل سازد.
با اين نفس بايد مجاهده كرد; جهاد اكبرى كه پيغمبر، صلّى الله عليه و آله، به مردمى كه از جهاد با دشمن خدا برگشته بودند فرمود:
«رَجَعْتُمْ مِنَ الْجِهادِ الأَصْغَرُ وَ بَقِيَ عَلَيْكُمُ الْجِهادُ الأَكْبَرُ»2
«از جنگ و جهاد كوچك برگشتيد و حال آنكه جهاد بزرگتر براى شما باقى است».
همين جهاد با نفس است كه بسيار دشوار است و حتى بعضى از عواملى كه در جهاد با كفار يار و مددكار انسانند يا حداقل مانع نيستند، در اينجا در كنار نفس، با شخص مجاهد در ستيزند.
و چه بسا كه انسان گمان كند نفس را رام كرده و بر آن مسلط شده است، در حالى كه همين گمان، از تسويلات و اغوائات نفس است و چنان نفس او را در معركه هاى مختلف مغلوب مى نمايد كه جبران آن شكست بسا به زودى ممكن نگردد.
دوزخ است اين نفس ودوزخ اژدهاست***كو به درياها نگردد كم و كاست
نفس را هفتصد سر است و هر سرى***از ثرى بگذشته تا تحت الثرى
اگر انسان زمام نفس را در اختيار بگيرد، نفس يار و مددكار او در سلوك طريق كمال و سير الى الله خواهد شد و از سوى ديگر اگر آن را به حال خود واگذارد، تقاضاهاى عجيب و غريب و مهلك و وحشتناك از او مى نمايد و هر چه بيشتر به تقاضاى او توجه كند تقاضاهاى خطرناك او بيشتر مى شود.
النفس راغبة اذا رغبتها***واذا ترد الى قليل يقنع
بارى چه بسيار قهرمانان و زورمندان ميدان هاى نبرد كه در ميدان نبرد با نفس مانند گنجشكى ضعيف، خوار و ذليل مى باشند.
مردى گمان مبر كه به پنجه است و زور كتف***با نفس اگر برآيى دانم كه شاطرى
با شير مرديت سگ ابليس صيد كرد***اى بى هنر بمير كه از گربه كمترى
و از بهترين اشعارى كه وضع نفس و چگونگى موضع گيرى در برابر آن را تشريح مى كند اين اشعار «بوصيرى» در قصيده معروف به «بُرده» است.
النفس كالطفل ان تهمله شب على***حب الرضاع، وان تفطمه ينفطم
كم حسنت لذة للمرء قاتله***من حيث لم يدر ان السم في الدسم
وخالف النفس و الشيطان و اعصهما***و ان هما محضاك النصح فاتهم3
در حديث است:
«جاهِدْ هَواكَ كَما تُجاهِدُ عَدُوَّكَ»4
«با هواى نفست بجنگ كما اينكه با دشمنت جنگ مى كنى».
از اين حديث و بعضى احاديث ديگر استفاده مى شود كه نفس به خودى خود مذمتى ندارد بلكه متابعت هواى او و تحت ضوابط عقلى و شرعى قرار ندادن او، مذموم و خطرناك است.
چنانكه از حضرت اميرالمؤمنين، عليه السّلام، روايت است در نهج البلاغه:
«إنَّ اَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَيْكُمْ اِثْنانِ اِتِّباعُ الْهَوى وَ طُولُ الاَْمَلِ فَأَمَّا اِتِّباعُ الْهَوى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمّا طُولُ الأَمَلِ فَيُنْسِى الآخِرَةَ»5
«همانا ترسناك ترين چيزى كه من براى شما مى ترسم، دو چيز است: تبعيّت هوى و هوس، و طولانى كردن آرزوها; كه تبعيّت هوا و نفس، از حق جلوگيرى مى كند، و طولانى كردن آرزوها، آخرت را به