mohammad

رتبه کاربر: کاربر مسدود شده
تعداد بحث های ایجاد شده: 33
امتیاز بحث های ایجاد شده: 55

تعداد بازدید: 466
امتیاز بحث: 0

عجب روزگاری شده ......؟؟؟
1390/10/26

عجب روزگـاری شده دهقـان فداکارپیر و خونه نشین شده ،چوپـان دروغگو عـزیز شده، شنگـول و منـگول گـرگ شدن، روباه و کلاغ دستشون تو یه کاسست، کوکب خانم حوصله مهمون رو نداره،کبری تصمیم گرفته دماغشو عمل کنه، حسنک گوسفنداشو ول کرده رفته شهر سیگار فروشی، رستم و اسفندیار اسباشونو فروختن و با موتور میرن کیف قاپی، شیرین، خسرو و فرهاد رو پیچونده و با دوست پسرش رفته اسکی، آرش کمانگیر معتاد شده و ....... راستی چی به سر ماایرانیان اومده؟؟راس می گن عجب روزگاری شده ...؟

گـاو مـا مـا مـی کـرد
گوسفند بع بع می کرد
سگ واق واق می کرد
و همه با هم فریاد می زدند حسنک کجایی
شب شده بود اما حسنک به خانه نیامده بود.حسنک مدت های زیادی است که به خانه نمی آید.او به شهر رفته و در آنجا شلـوار جین و تی شرت هـای تنگ به تـن مـی کند. او هـر روز صبح بـه جـای غذا دادن به حیـوانات جلوی آینه به موهای خود ژل مـی زند.
موهای حسنک دیگر مثل پشم گوسفند نیست چون او به موهای خود گلت می زند.
دیروز که حسنک با کبری چت می کرد .کبری گفت تصمیم بزرگی گرفته است.کبری تصمیم داشت حسنک را رها کند و دیگر با او چت نکند چون او با پتروس چت می کرد.پتروس همیشه پای کامپیوترش نشسته بود و چت مـی کرد.پتروس دید کـه سد سـوراخ شده اما انگشت او درد مـی کرد چون زیـاد چت کرده بـود.او نمی دانست که سد تا چند لحظه ی دیگر می شکند. پتروس در حال چت کردن غرق شد.
برای مراسم دفن او کبـری تصمیم گـرفت بـا قطار به آن سرزمیـن برود اما کوه روی ریل ریزش کرده بود .ریزعلی دید که کوه ریزش کرده اما حوصله نداشت . ریزعلی سردش بـود و دلش نمی خواست لباسش را در آورد . ریزعلـی چراغ قـوه داشت امـا حـوصله درد سر نداشت.قطار به سنگ هـا برخـورد کرد و منفجر شد .کبری و مسافران قطار مردند.
اما ریزعلی بدون توجه به خانه رفت.خانه مثل همیشه سوت و کور بود .الان چند سالی است که کوکب خانم همسر ریزعلی مهمان ناخوانده ندارد او حتی مهمان خوانده هم ندارد.او حوصله ی مهمان ندارد.او پول ندارد تا شکم مهمان ها را سیر کند.
او در خانه تخم مرغ و پنیر دارد اما گوشت ندارد او کلاس بالایی دارد او فامیل های پولدار دارد.
او آخرین بار که گوشت قرمز خرید چوپان دروغگو به او گوشت خر فروخت .اما او از چوپان دروغگو گله ندارد چون دنیای ما خیلی چوپان دروغگو دارد به همین دلیل است که دیکر در کتاب های دبستان آن داستان های قشنگ وجود ندارد.


نظرات کاربران
ترتیب نظرات: جدیدترین به قدیمی ترین
mohammad (1390/10/26 11:31:38)
vaghean ajab rozegari shodh


 1  
تمام حقوق برای سایت Tamoochin.com محفوظ است
©2024 Tamoochin.com | TCOM